فهرست مطالب:

و پایک چرت نزند یک مورد جالب در مورد ماهیگیری
و پایک چرت نزند یک مورد جالب در مورد ماهیگیری

تصویری: و پایک چرت نزند یک مورد جالب در مورد ماهیگیری

تصویری: و پایک چرت نزند یک مورد جالب در مورد ماهیگیری
تصویری: جالب ترین اتفاق که موقع ماهی گیری افتاد 2024, آوریل
Anonim

قصه های ماهیگیری

من در یک دریاچه جنگلی عمیق در کارلیا به صورت حلقه ای ماهیگیری کردم. تا عصر پنج پیک و دو نشیمنگاه گرفتم. و هنگامی که خورشید بر روی دیوار دندانه دار درختان در ساحل بلند فرو رفت ، و سایه های عجیب و غریب طولانی آنها روی آب قرار گرفت ، من تصمیم گرفتم که زمان آن رسیده است که ماهیگیری را متوقف کنم. یک قایق لاستیکی بادی را در بوته ها پنهان کردم ، صید را در کوله پشتی خود قرار دادم و در امتداد ساحل به سمت مسیر منتهی به خانه حرکت کردم. قبل از رفتن به اعماق جنگل ، از روی عادت ، نگاه خداحافظی به لیوانهای پراکنده اطراف دریاچه انداخت و بلافاصله متوجه شد که یکی از آنها به طرز عجیبی از امواج می پرید. باید بررسی کنید چه مشکلی وجود دارد؟

Image
Image

او به سرعت بازگشت ، قایق را پمپاژ کرد و با شدت قایقرانی در برابر باد ، به سمت لیوان پرشی رفت. با نزدیک شدن من ، او سریع شروع به دور شدن کرد و به وسط دریاچه رفت. من به راحتی با تکل درگیر شدم و با دست گرفتن خط ، شروع به انتخاب آن کردم. به مدت سه متر او با آرامش راه می رفت ، سپس کسی که روی قلاب قرار گرفت به شدت خط را کشید و شروع به هجوم آوردن از یک طرف به آن طرف کرد. هر از گاهی سستی می دادم تا خط شکسته نشود ، من طعمه های نامرئی را به آرامی به سمت قایق کشاندم. زمانی که کمی قبل از آن بود ، و من قبلاً پیش بینی می کردم که چگونه یک پیک سنگین یا یک سنگین وزن را بکشم ، و ناگهان من حتی به جای آنها من را غافلگیر کرد … من سر یک موش بزرگ آب بزرگ را دیدم.

قبل از خروج از دریاچه ، من نمی خواستم با این جوندگان شیطانی دست به گریبان شوم و تکل را آزاد کنم ، بنابراین پس از کمی تردید ، دایره را به داخل آب انداختم و تصمیم گرفتم که فردا چنین جایزه منزجر کننده ای را بدست آورم. اگر ، البته ، موش تا آن زمان خود را آزاد نکرده است … صبح روز بعد من به راحتی همه لیوان ها را پیدا کردم ، به جز یکی ، یعنی موش با موش آب. هر چقدر منطقه آب دریاچه را بررسی کردم ، آن را در آبهای آزاد نمی دیدم.

از آنجا که گاهی اوقات توسط گردشگران آماتور از این دریاچه بازدید می شود ، و پس از آنها تقریباً همیشه آتش سوزی رخ می دهد ، که از آن بانک ها و بخشی از آب مملو از درختان افتاده است. آنها به قدری پیچیده با ریشه ها و شاخه های بیرون زده از همه جهات در هم آمیخته اند که نزدیک شدن به آنها در یک قایق بادی بسیار خطرناک است. بنابراین ، من مجبور شدم از ساحل بیرون بیایم و با پای پیاده هر مکان گرفتار را بررسی کنم. سرانجام ، پس از یک ساعت جستجو بی نتیجه ، در خلیجی کوچک در تاج درخت کاج نیمه سوخته ، که به سختی از آب بیرون زده بود ، لکه سفید مشاهده کردم. نزدیکتر شدم و خوشحال شدم: این حلقه فوم فوم من بود که بدنبال آن می گشتم. "اینجا یک ضربه گیر است ، - خودم را سرزنش کردم ، - دیروز می توانم تکل را آزاد کنم ، در قایق نشسته ام ، و امروز باید به آب صعود کنم."

به آرامی روی تنه های لغزنده قدم گذاشتم ، جایی که شاخه ها را نگه داشتم ، تا جایی که تا عمق زانو در آب متعادل شدم ، به لیوان رسیدم. خط ماهیگیری از او کاملا شکوفا شد و در شاخه های زیر آب گرفتار شد. با انداختن آب ، جرعه جرعه آب و جهش شاخه های شاخه ، کم کم خط را آزاد کردم. و هنگامی که پس از رنج فراوان موفق به انجام آن شدم ، بلافاصله سنگینی قلاب را احساس کردم. در ابتدا فکر کردم دوباره قلاب است ، اما خط به شدت حرکت کرد ، اما بدون تاخیر. وقتی او را به قایق کشاند ، فقط مات و مبهوت بود. به جای موش آب روی قلاب ، یک سنبله مرده وجود داشت که وزن آن کمتر از دو کیلوگرم نبود!

چنین تناقضی رخ داده است. دیروز ، به انتظار ماهیگیری یک پیکه یا سوف ، یک موش صحرایی آب گرفتم. برعکس امروز: من فکر کردم که یک موش آب را از قلاب برمی دارم ، اما یک پیک را بیرون کشیدم. معلوم شد که ، گرچه غیر ارادی ، کار درستی انجام داده ام: روز قبل جوندگان را از قلاب خارج نکردم. و او به عنوان طعمه ای برای درنده خدمت کرد ، که طعمه غیر منتظره من شد …

توصیه شده: