فهرست مطالب:

ماهی بدون ثروت - ماهیگیری قزل آلا
ماهی بدون ثروت - ماهیگیری قزل آلا
Anonim

قصه های ماهیگیری

یک بار من فرصتی برای ماهیگیری در رودخانه کوچکی در ایستگاه کارلیان پیدا کردم که طبق گفته ساکنان نزدیکترین دهکده در آن: "ماهی قزل آلا یک سکه است". و مطمئناً رودخانه را جور دیگری می نامیدند ، اما ماهیگیران محلی آن را فقط ماهی قزل آلا می نامیدند … خوب ، چگونه وسوسه نمی شویم؟

ماهی قزل آلا
ماهی قزل آلا

و من به دنبال آویز رفتم. برای مدتی هیچ لقمه ای وجود نداشت. بیهوده من نازل ها را تغییر دادم ، عمق نزول - همه چیز خالی است. و فقط یک و نیم یا دو کیلومتر بعد ، وقتی به پیچ رسیدم ، لقمه ها بالاخره شروع شد. و من خیلی سریع چهار قزل آلا گرفتم. از آنجا که آنها بچه های کوچکی بودند ، من آنها را رها کردم.

به آرامی در امتداد ساحل سرگردان ، و دائماً بازیگران بازی می کردم ، متوجه نشدم که چگونه در یک پاکسازی بزرگ به سر می برم. به اطراف نگاه کردم … حدود دویست متر دورتر ، یک خانه چوبی کوچک بود. درست روبروی او پل های پیاده روی در آب وجود داشت. من دقیقاً به آنجا رفتم: بعد از همه ، ماهیگیری از مسیرهای پیاده روی اغلب بسیار گیرنده است. وقتی به آنها نزدیک شد ، حتی از تعجب یخ زد. در سمت چپ و راست پل عابر پیاده ، دوازده ماهی قزل آلا دست و پا زدند! برخلاف انتظار ، آنها از من نمی ترسیدند ، اما همچنان به رفت و برگشت خود ادامه می دادند. با دیدن این ثروت ، با دستان لرزانی ، چندین قلاب را روی قلاب کاشتم و قصد ساختن گچ را داشتم ، وقتی پشت سرم شنیدم:

- عمو ، آنها اینجا ماهی نمی گیرند …

- چرا؟ - مکانیکی پرسیدم و با گشتن در اطراف ، دیدم پسری حدوداً ده ساله با تی شرت کمرنگ و دمپایی روی پاهای برهنه است.

- چون این ماهی پدربزرگ استپان است. او او را سیر می کند و بنابراین او دائماً اینجا است و از کسی نمی ترسد.

با گیجی از پسر به ماهی قزل آلا نگاه کردم ، نتوانستم آنچه را که اتفاق می افتد درک کنم: بالاخره از صید بالقوه محروم شدم!

پسر احتمالاً در مورد ناامیدی من حدس زد ، پسر پیشنهاد کرد:

- بیا ، مکانهایی را که می توانی ماهیگیری کنی به تو نشان می دهم.

و او مرا به سمتی هدایت کرد که تازه از آن آمده ام … حدود صد متر از پل پیاده ، ایستاد و توضیح داد:

آنجا ، می بینی ، درست در مقابل ما ، نزدیکتر به بانک دیگر ، یک شکن کوچک است. زیر آب یک سنگ بزرگ وجود دارد و نزدیک آن یک قزل آلا وجود دارد. دور او طعمه بیندازید.

من یک بازیگر درست کردم ، دیگری و فقط در سومین حالت احساس تند ماهی کردم. قلاب ، و ماهی قزل آلای ، درخشان با تمام رنگهای رنگین کمان ، در ساحل بود. من بیشتر و بیشتر بازیگران بازیگری کردم و بعد از مدت کوتاهی چهار ماهی دیگر را تهیه کردم ، هر کدام 200-300 گرم. سپس نیش قطع شد.

پسر با رفتن به بوته بید پراکنده ای که من از آن عبور کردم ، گفت: "بیایید بیشتر جلو برویم" ، و با عجله به محل پیاده روی رفت.

بوش آنقدر روی آب خم شد که حتی برخی از شاخه ها در آن استحمام کردند. همراه توضیح داد که من مجبور شدم درست بالای بوش پایین دست بایستم و دسته را طوری پرتاب کنم که قلاب طعمه دار در پایین ، درست زیر بوش باشد.

- چگونه می توان این کار را انجام داد؟ - شک کردم ، به دنبال درهم تنیدگی مداوم شاخه های سبز و شاخه های خشک است.

- اما شما قصد ماهیگیری برای قزل آلا را دارید! - و پسر با سرزنش به من نگاه کرد.

برای اینکه اختیارات ماهیگیر را از دست ندهم ، چندین بار آن را امتحان کردم و باز هم موفق شدم طعمه را در جای مناسب پرتاب کنم. بلافاصله یک لقمه به دنبال آن آمد ، و مهار وزنه دار در دستان من بود. متأسفانه ، بار دوم ، شانس از من دور شد: پس از ریخته گری ، خط در بوته گره خورد. تمام تلاش های من برای آزادی او منجر به این واقعیت شد که با کشیدن خط ، همزمان شاخه ها را می کشیدم ، که با تلاش من ، آب را شلاق می زدم.

راهنمای من با ناامیدی دست تکان داد و گفت: "بنابراین ما به ماهیگیری رفتیم …"

پس از جدا شدن از پسر ، حدود یک ساعت در امتداد ساحل گشتم. با این حال ، همه چیز بی فایده است: چنین مکان های جذاب ، که پسر به من نشان داد ، هرگز ملاقات نکرد. یا شاید من آنها را در جای اشتباه جستجو می کردم؟

توصیه شده: