اعتیاد به صلیب
اعتیاد به صلیب

تصویری: اعتیاد به صلیب

تصویری: اعتیاد به صلیب
تصویری: رهایی از اعتیاد به پورنوگرافی 2024, ممکن است
Anonim

قصه های ماهیگیری

به نوعی در اواسط هفته ، اولگ ، ماهیگیر همیشگی من تماس گرفت و خواست که فوراً به خانه اش بیاید. می خواستم بپرسم که چرا چنین عجله ای داشت ، اما او از من جلو افتاد:

- این در مورد ماهیگیری است. وقتی با من باشید همه جزئیات را خواهید فهمید.

خیلی شیفته ، همه چیز را رها کردم و بلافاصله به اولگ رفتم. من با او یک نظامی ناآشنا ملاقات کردم که وقتی مرا دید ، برخاست و خود را معرفی کرد:

- کاپیتان ایگور میلورادوف.

اولگ ، بدون اینکه دهانش باز شود ، من را به مهمان معرفی کرد ، پس از آن او به او برگشت:

- ایگور ، تو موفق شدی من را در گرفتن ماهی کپور مصنوعی علاقمند کنی ، اکنون دوست من هستی.

کاپیتان ، با لبخند به من نگاه کرد ، توضیح داد که در قلمرو واحد آنها یک حوض وجود دارد که به گفته وی ، کپور تاریک و تاریکی در آن وجود دارد. او چنین گفت: "تاریکی ، تاریکی". این عبارت بود که به من هشدار داد: آیا این اغراق رایج در ماهیگیری نیست؟ بنابراین از او پرسیدم: "آیا ایگور خودش ماهیگیر نیست؟" معلوم نبود

مهمان شاید با حدس زدن در مورد تردیدهای من ، توضیح داد:

- هر پنجشنبه در قسمت ما به اصطلاح "روز چلیپایی" را مشاهده می کنیم ، زمانی که برای ناهار - سوپ ماهی ، برای شام - ماهی کپور سرخ شده سرخ شده است.

سخنان وی نوعی خوش بینی را برانگیخت: قابل درک است که برای طبخ مثلاً سوپ ماهی برای همه پرسنل نظامی واحد ، به ماهی زیادی نیاز دارید. بنابراین ، یک کپور چلیپایی وجود دارد …

- خوب ، چطور؟ - از مهمان پرسید از اولگ به سمت من و برگشت ،

- موافقم ، و تو ساشا هستی؟ - اولگ رو به من کرد.

- من ، مثل بقیه … - شوخی کردم.

توافق کردیم که یکشنبه آینده برای ماهیگیری خواهیم آمد.

- مشکلی نیست ، موافقت کرد ، - کاپیتان با رضایت گفت ، آماده رفتن شد. و از درگاه افزود: - من یک گازیک به قطار می فرستم.

… و در حقیقت ، به محض اینکه از کالسکه قطار حومه ای به داخل سکو بیرون آمدیم ، یک سرلشکر به طرف ما آمد و با یک حرکت گسترده ما را به "گازیک" نزدیک دعوت کرد. کمتر از ده دقیقه بعد ، ما در دروازه های واحد نظامی بودیم ، جایی که ایگور منتظر ما بود. و اگرچه او با اصرار ما را به خوردن لقمه ای برای خوردن غذا ، استراحت از جاده دعوت كرد ، اما من و اولگ قاطعانه امتناع كردیم: ما البته صبر كردیم كه ماهیگیری را شروع كنیم. با این حال ، کاپیتان ، با وجود مخالفت های ما ، ما را به قول خودش: "به واحد پذیرایی" برد.

وی توضیح داد: "ما نمی توانیم بدون او کار کنیم."

و او مرا به آشپزخانه آورد. در آنجا یک مرد میانسال قد بلند و قابل احترام ، که به وضوح یک غیرنظامی با کت سفید و کلاه سفید روی سر بود ، با ما روبرو شد. معلوم شد یک آشپز است.

- واسیلیچ ، - ایگور به او برگشت ، - چه کسی متخصص ما در کپور است؟

- خصوصی کورگانف ، - او بدون تردید جواب داد.

ایگور سر تکان داد و بلافاصله تماس تلفنی برقرار کرد. چند دقیقه بعد ، پسر خیلی جوانی پیش ما ظاهر شد. او که فرم را گزارش کرده بود ، با کنجکاوی به ما و سپس به ناخدا نگاه کرد. ایگور ماهیت وظیفه ای را که باید انجام دهد برای او توضیح داد:

- به این رفقا کمک کنید ، - رو به ما کرد ، - تا آنجا که ممکن است ماهی کپور بگیریم. شما می توانید آن را انجام دهید

سرباز گزارش داد: "درست است ، رفیق کاپیتان" ، خود را به سمت توجه کشاند.

در اینجا در اتاق ناهار خوری ، او از ما خواست طعمه و طعمه زمینی را که قصد داشتیم با آن ماهی کپور بگیریم نشان دهیم. پس از بررسی مختصر آنها ، نتیجه گرفت:

- Groundbait ، این همان چیزی است که شما نیاز دارید ، کرم خاکی خوب خواهد بود ، فقط شما باید کمی آن را پردازش کنید ، - و با برگشتن به آشپز ، او پرسید: - ویکتور واسیلیویچ ، آیا ما هنوز یک طعمه چلیپایی داریم؟

پاسخ گفت: "آماده نیست ، ما مجبور به انجام آن هستیم."

- سپس مواد اولیه را به من بدهید.

سرآشپز چندین سر بزرگ سیر آورد. پسر بچه مقیاس ها را از روی ورقه ها جدا کرد ، آنها را از طریق چرخ گوشت رد کرد و آب گوشت حاصل را در یک کاسه کوچک ریخت. سپس کرمها را در آنجا قرار داد و همه را کاملاً مخلوط کرد. و بعد از آن او ما را به حوضچه به محل ماهیگیری رساند.

در راه آنجا ، اولگ نتوانست مقاومت کند و پرسید:

- چگونه می توان برای یک روز ماهی کپور گرفت؟

- هذیان فکر نکنید که ما نوعی شکارچی غیرمجاز هستیم. این فقط ضروری است ، زیرا وقتی تعداد صلیبی های زیادی در حوضچه وجود دارد ، آنها بسیار کوچک می شوند.

مخزنی که پسربچه برای ما آورد ، به وضوح منشأ مصنوعی داشت و یک مستطیل به ابعاد حدود 40 در 100 متر بود. هادی در مینی اسکله متوقف شد: در یک سکوی تخته دو سه متری. این محل ماهیگیری ما بود.

در حالی که منتظر غرق شدن طعمه در پایین بود ، پسر ، کرم هایی را که کاملاً از بوی سیر اشباع شده اند پخش می کند ، به ما توصیه کرد:

- کرم های تازه نکارید ، چلیپایی آنها را نمی گیرد. کرم باید با انگشتان شما خوب ورز داده شود ، پس از آن استفاده می شود.

ده دقیقه بعد ، او دستور داد ماهیگیری را شروع کند. این واقعا نیش افسانه ای بود! فقط طعمه غذا شروع به فرو رفتن می کند ، بلافاصله پس از آن نیش ماهی کپور چلیپایی می آید. علاوه بر این ، تقریباً همه افراد حداقل 300 گرم وزن داشتند!

معلوم نیست این سفر هیجان انگیز ماهیگیری چه مدت طول می کشید تا اینکه یک سرباز پسر ما را متوقف کرد:

- این همه ماهی از کجا می خواهید؟ - با سرزنش به ما نگاه كرد.

به خود آمدیم و ایستادیم. در آینده ، ما سعی کردیم که طعمه را با مخلوط آب سیر در مخازن دیگر آغشته کنیم ، اما چنین نیش مهار شده ای هرگز دوباره تکرار نشد.

توصیه شده: