فهرست مطالب:

به قورباغه ها نیامد. ماهیگیری رودخانه نهر
به قورباغه ها نیامد. ماهیگیری رودخانه نهر

تصویری: به قورباغه ها نیامد. ماهیگیری رودخانه نهر

تصویری: به قورباغه ها نیامد. ماهیگیری رودخانه نهر
تصویری: راوه ماسی /ماهی گیری رودخانه /fishing /balik tutmak/teneke tavuk / balik avi 2024, آوریل
Anonim

قصه های ماهیگیری

روف
روف

در یک روز مه آفتابی ، من و دوستم وادیم برای تعطیلات به محوطه جنگل آمدیم تا نزد عمویش ، شکارچی فیودور نیکولاویچ برویم. او ، وقتی فهمید که من ، مثل برادرزاده اش ، یک ماهیگیر ناخوشایند ، ما را برای ماهیگیری در نهر روتن دعوت کرد.

- امروز من باید به طرح بین رودخانه بروم ، - توضیح داد ، - و بنابراین ما در راه هستیم. در حالی که من در آن کار ، شما به ماهیگیری بروید. و در راه بازگشت ، من شما را سوار می کنم. اگر خسته شدی - بدون اینکه منتظر من باشی برو

"اما آیا در Rotten Creek ماهی وجود دارد؟" - وادیم تعجب کرد ، - تا آنجا که من به یاد می آورم ، او هرگز آنجا نبود …

فیودور نیکولاویچ با حیله و چشمانش را باریک کرد و با لبخند به بستگانش نگاه کرد و گفت:

- به نتیجه گیری عجله نکنید …

- ما فقط میله های ماهیگیری می گیریم ، - گفت وادیم ، در حال حاضر به سمت من برگشت.

- فیودور نیکولایویچ توصیه کرد - برای هر مورد یک میله چرخان بگیرید.

- آیا ما قصد داریم قورباغه ها را برای چرخش بگیریم؟ - اعتراض وادیم.

- ببر ، ببر … - شکارچی اصرار کرد.

ما دو میله ماهیگیری ، یک میله چرخان با خود بردیم و تورهای پشه را روی سر گذاشتیم ، به سمت رودخانه خراب رفتیم. آفتاب ظهر قبلاً داشت می زد ، و بنابراین ، به محض ورود به جنگل ، جایی که هوا بی حرکت بود ، بلافاصله در معرکه معطر ، راکد فرو رفتیم و عرق کردیم. خوبه که خیلی طول نکشید که رفت

جریان پوسیده یک کانال باریک با حاشیه های گل و لای بود که به شدت متراکم با گیاهان آبزی رشد کرده است. فقط در اینجا و آنجا در میان آنها آینه های کوچک آب درخشان بود. و خود آب یک رنگ قهوه ای تیره ناخوشایند بود ، بسیار سرد. ظاهراً ، این جریان از چشمه های زیرزمینی تغذیه می شد. من و وادیم در سکوت به این مکان غم انگیز و غیر مهمان نواز نگاه کردیم. سپس پرسید:

- عمو فیودور ، خوب ، اینجا کجا ماهیگیری می شود؟ جایی نیست که میله ماهیگیری بیندازد.

عمویش به او مشاوره داد: "به دنبال استخر بگردید" و بعد از مکثی افزود:

- در آنها است که همه ماهی ها نگه می دارند …

- پس باشد … - وادیم دست خود را تکان داد ، - هیچ کاری برای انجام دادن وجود ندارد: اگر شما را به اینجا بکشاند ، باید امتحان کنید.

- سعی کن ، امتحان کن ، - فیودور نیکولایویچ ما را نصیحت کرد و با آرزوی موفقیت در صید ماهی ، به اعماق جنگل رفت.

ما ، پس از مشورت ، تصمیم گرفتیم که برای بررسی جریان به جهات مختلف برویم. علاوه بر این ، وادیم قاطعانه از گرفتن یک میله چرخان خودداری کرد ، همانطور که وی توضیح داد ، غیر ضروری است. مجبور شدم آن را پیش خودم ببرم. من رفتم بالادست ، وادیم پایین دست.

… تا عمق مچ پا در گل لخته چسبناک گیر کرده و آرام کنار رودخانه قدم زدم ، به دنبال مکانی می گشتم که بتوانم گچ بزنم. با این حال ، هرگز پیدا نشد. سرانجام ، وقتی کاملاً ناامید شده بودم و قصد بازگشت به عقب را داشتم ، فضای کوچکی از آب زلال را در میان دیوار سبز چمنهای بلند دیدم. معلوم شد که آنقدر ریز است که با یک میله به راحتی می توانید به اطراف آن به قسمت اطراف آن برسید.

تردید کردم: از یک طرف ، آیا ارزش دارد که در چنین مکانی ناامیدکننده وقت تلف شود؟ از طرف دیگر ، آیا من حق انتخاب دارم؟

من یک قلاب چاق روی قلاب کاشتم ، چرخیدم و طعمه را وسط استخر انداختم ، اما محاسبه نکردم و روی بوته بید خم شد که روی آب طرف مقابل خم شده بود. من میله را تکان دادم ، قلاب با پارچه پیچ از ساحل افتاد. شناور برای چند ثانیه بی حرکت بیرون زد ، و به شدت فرو رفت. من بلافاصله یک قلاب به اندازه کف دست را قلاب کردم و بیرون آوردم. بازیگران بعدی روچ دیگری هستند ، کمی کوچکتر. سوم دوباره roach است. سپس او دوازده سوگ به اندازه مختلف را بیرون آورد. این ماهی ها هر طعمه ای را تعقیب می کردند و به معنای واقعی کلمه خود را روی قلاب می انداختند. حتی وقتی فقط بقایای رقت انگیز کرم یا گوزن مگس روی آن وجود داشت.

ناگهان ، گویا به دستور ، گاز گرفتن متوقف شد … و سپس یاد چرخیدن افتادم. دورتر رفتم تا دوباره روی بوته بید نیفتم و قاشق را انداختم. به محض اینکه او داخل آب شد ، بلافاصله احساس تند تند کردم. با شدت قلاب ، ماهی به کنار پرید و یخ زد. خط به طرز محسوسی ضعیف شد و فکر کردم طعمه از بین رفته است. با این حال ، هنگامی که او شروع به برداشتن شلی کرد ، ماهی طفره رفت ، سپس ، با درخشش باله های قرمز زرد ، با یک شمع شیب دار از آب بیرون پرید. این یک پیک کیلو و نیم بود. من به راحتی او را به ساحل آوردم. دوباره قاشق را انداختم و یک پایک دیگر روی چمن ها به اهتزاز درآمد. برای سومین بار ، کسی طعمه طمع نکرد و من دوباره میله ماهیگیری را برداشتم. در مدت کوتاهی شش ماهی روچ ، دوازده سوسک و یک پیک دیگر ماهیگیری کردم.

در همین حال ، آسمان پوشیده از ابرهای سربی بود ، و یک باران خوب ناخوشایند شروع به نم نم باران کرد. به زودی وادیم آمد. برای چند دقیقه او ساکت به صید من خیره شد. و چون به خودش آمد ، پرسید:

- همه اینها از کجا ناشی می شود؟

- و از آنجا! - من جواب دادم ، یک روچ دیگر را از قلاب خارج کردم.

- من چیزی ندارم … - دستانش را بالا انداخت.

نمی دانم چرا: یا ما همه ماهی ها را ترساندیم ، یا این باران بود که بیشتر می شد ، اما گاز گرفتن متوقف شد. ما منتظر تجدید آن نبودیم ، صید را جمع کردیم و با عجله به خانه برگشتیم.

توصیه شده: