فهرست مطالب:

پسر خوش شانس
پسر خوش شانس
Anonim

قصه های ماهیگیری

وقتی من و الکساندر ریکوف همراه و همنام ثابت من به ماهیگیری رفتیم ، نوه هشت ساله او ایگور ما را دنبال کرد. او قبلاً چندین بار به ماهیگیری تابستانی رفته بود و حالا می خواست در زمستان ماهیگیری کند. و بیهوده برای پسر توضیح دادیم که اکنون اوج زمستان است و بنابراین بسیار سرد است که دریاچه دور است و ما باید در امتداد یک جاده جنگلی برفی به سمت آن برویم.

سوف
سوف

هنگامی که به دریاچه رسیدیم ، معلوم شد که یخ ها در همه جا حداقل 40 سانتی متر ضخامت دارند ، بنابراین ریکوف تصمیم گرفت برای نوه خود سوراخ نکند ، بلکه او را درست در کنار سوراخ یخ چوبی که از آن آب می گرفتند ، کاشت.. سپس ، ریکوف که برف را از نزدیکترین بوته درخت انگور لرزاند ، یک چوب نیم متری از شاخه را برید: او یک خط ماهیگیری به آن بست و در انتهای آن جیغ درست کرد. پس از اینکه پسر را در چاله یخ مرتب کرد ، کمی کرم خون برای او گذاشت. ایگور هنگام ماهیگیری تابستانی خود یاد گرفت که چگونه آن را روی قلاب قلاب کند.

هنگامی که من یکی از ساده ترین تکنیک ها را برای پسر اجرا کردم ، پس از دستکاری های من ، او گفت:

- می دونی عمو ساشا ، من به بهترین شکل ممکن ماهی می گیرم.

ماهی نوک بدی زد: به ندرت و بسیار اکراه. و نه تنها در اینجا. و فقط برس های کوچک و okushki به آن برخوردند. بیهوده ما ترفندها و پیوست ها را برای آنها تغییر دادیم ، هیچ کمکی نکرد. من که کاری برای انجام دادن نداشتم ، تصمیم گرفتم وضعیت یگور را بررسی کنم ، اگرچه مطمئن بودم که او اصلاً چیزی گیر نیافته است.

تعجب من چه بود که دیدم چند نشسته بسیار مناسب و معروفه و روی یخ های نزدیک به او هجوم می آورند. در هر صورت من و رایکوف حتی یک نوع ماهی هم نداشتیم. من به او برگشتم و از موفقیت های یگور گفتم ، اما او فقط در کمال ناباوری غرغر کرد.

اما بی اعتمادی او با شنیدن فریاد نوه اش به سرعت از بین رفت:

- پدربزرگ ، پدربزرگ ، بیا اینجا ، کمک کن!

ما بسوی او هجوم بردیم و با دویدن ، دیدیم که پسر به سختی میله را به حالت قوس خم کرده است. رایکوف آن را از دست یگور گرفت و پس از چند لحظه یک نیم کیلوگرم از سوراخ بیرون آورد. با رفتن به خانه ، ما میزان صید را مقایسه کردیم: پسر سه برابر بیشتر از من و رایکوف ماهی داشت. و معلوم شد که ماهی از ما بزرگتر است.

بعدا فهمیدم که راز چیست. ایگور در حفره یخی مشغول ماهیگیری بود که چوب بری ها از شستن ظروف آب می ریختند. نوعی طعمه ثابت بود. بنابراین ، ماهی ها در این مکان نگهداری می شوند. ظاهراً قد و قامت کوچک پسر او را ترساند ، از این رو چنین شانس …

توصیه شده: