فهرست مطالب:

هم خوش شانس و هم بدشانس (در مورد گرفتن مارماهی)
هم خوش شانس و هم بدشانس (در مورد گرفتن مارماهی)

تصویری: هم خوش شانس و هم بدشانس (در مورد گرفتن مارماهی)

تصویری: هم خوش شانس و هم بدشانس (در مورد گرفتن مارماهی)
تصویری: ماهیگیری با نوشابه و قرص نعنا 2024, آوریل
Anonim

قصه های ماهیگیری

هنگامی که من ، به همراه یکی از همراهان ثابت ماهیگیری خود ، وادیم ، در ساحل ریگا بودیم ، ما علاقه زیادی به صید مارماهی توسط ماهیگیران محلی داشتیم. صید این ماهی در اینجا (و شاید در کل منطقه بالتیک) به عنوان استاندارد مهارت ماهیگیری در نظر گرفته شد. فقط کسانی که صید مارماهی بلد بودند یک ماهیگیر واقعی شناخته شده محسوب می شوند.

آکنه
آکنه

در کنار دریا ، ما فقط تماشاگر بودیم. اما ، البته ، آنها آرزوی چیزهای بیشتری را داشتند: صید (یا حتی بهتر - صید!) این ماهی غیرمعمول و از بسیاری جهات مرموز. البته ، بعضی اوقات مارماهی ها را با تکه ته می گرفتیم ، اما این موارد نادر بود ، از بسیاری جهات حتی تصرف تصادفی. ما می خواستیم برای این ماهی خاص شکار کنیم.

بنابراین ، هنگامی که دوست وادیم ایگور ما را به یک سفر ماهیگیری در نزدیکی ویبورگ دعوت کرد: آنها می گویند ، ما انواع ماهی ها را از جمله مارماهی ها ماهی می گیریم ، بسیار خوشحال شدیم. و چگونه نمی توان خوشحال بود: پس از همه ، رویای ما در حال تحقق بود.

… خانه ای که ایگور ما را به آنجا برد (همانطور که توضیح داد ، یکی از آشنایانش در اینجا زندگی می کرد - یک ساکن محلی ، یک ماهیگیر باتجربه که چیزهای زیادی در مورد گرفتن مارماهی می دانست) در ساحلی کم ارتفاع ، پنجاه متری خلیج خلیج. صاحب خانه ، مردی تقریباً شصت ساله بدون توصیف ، با پیراهنی کمرنگ ، در جلوش روی پاهای برهنه ، از دیدن ما نه شادی و نه تعجب نشان داد و حتی خودش را معرفی نکرد.

و وقتی ایگور اصل بازدید ما را تشریح کرد ، او که از زیر ابروهای خود نگاه می کرد ، به نوعی مبهم غر زد:

- پس مارماهی می خواستی؟

ما نتوانستیم جواب بدهیم و سکوت کردیم.

- اوگورک - البته او اینگونه است - مالک به استدلال خود ادامه داد ، - اما به من بگویید چگونه می خواهید او را بکشید؟

… ما وسایل پایین خود را (عمدتا "چرخ فلک" و "نوارهای لاستیکی") جلوی او بستیم. او با دقت آنها را معاینه کرد ، با دست احساس کرد و نتیجه گرفت:

- همه اینها جالب است و هزینه زیادی هم دارد ، اما فکر می کنم ما با میله هایم ماهی خواهیم گرفت.

او از انبار چندین میله را که میله های توس بود و طول هر کدام حدود سه متر بود ، آورد. علاوه بر این ، مشخص بود که صاحب این میله ها به هیچ وجه به ظاهر آنها اهمیت نمی دهد ، زیرا همه آنها کج بودند و حتی به نوعی برنامه ریزی می کردند.

او به دو میله ، پانزده متر خط ماهیگیری را با دو قلاب بست. در انتها او وزنه های ورق سربی خانگی را ثابت کرد. نیازی به گفتن نیست ، این نوع ساده زاكیدوشكا در مقایسه با دنده مدرن ما بدیهی به نظر می رسد ، اما ما مجبور به انتخاب نبودیم ، زیرا همانطور كه می گویند: صاحب استاد است.

از آنجا که اوقات بسیار خوبی از شبهای سفید بود ، که فقط برای مدت کوتاهی گرگ و میش نور را پنهان می کرد ، اواخر عصر برای ماهیگیری رفتیم. ما به طور مایل از خانه به لبه آب پایین آمدیم و پس از طی مسافت پانصد متر در امتداد ساحل ، متوقف شدیم.

- مارماهی ها همیشه اینجا را نگه دارند ، - راهنمای ما توضیح داد ، - شما میله های ماهیگیری را در طول کل خط در امتداد چمن ها می اندازید. طعمه - اینجا ، - او از کیسه بیرون آورد و یک ظرف شیشه ای سه لیتری با کپور کوچک روی زمین گذاشت.

او خودش قرار نبود ماهیگیری کند ، مشارکت خود را فقط به نصیحت محدود کرد: چگونه بهترین حالت را می توان طعمه زنده را روی قلاب گذاشت و دسته را درست انداخت.

کمی بیشتر از یک ساعت گزش ها شروع شد. وادیم اولین نفری بود که یک مارماهی نیم متری گرفت.

راهنمای ما توصیه کرد - مارماهی ها را در کیسه ای بگذارید ، اما آنها را محکم ببندید. - ایگور با اطمینان گفت: - من کیسه ای با یک اتصال دهنده ایمن دارم ، ماهی از آنجا جایی نخواهد رفت. کیسه را زیر بوته ای حمل کرد ، ده قدم از ساحل فاصله داشت. ماهی ها را آنجا می گذاریم.

بعد از مدتی ایگور خوش شانس بود ، سپس دوباره وادیم. بالاخره یه لقمه هم گرفتم! … ابتدا خط متلاشی شد ، اما بلافاصله ضعیف شد. من یک میله میله گرفتم ، اما به محض اینکه صف کشیده شد ، ماهی شروع به عجله کرد ، من بلافاصله شروع به کشیدن تکل به سمت خود کردم. در برهه ای از زمان ، احساس کردم که چیزی روی خط نیست ، زیرا فقط افت کرد. "آیا واقعاً از بین رفته است؟" - من متاسفانه فکر کردم ، مکانیکی به انتخاب خط ادامه دادم. وقتی فقط دو متر برای بیرون آمدن باقی مانده بود ، در ساحل دوباره وزنی الاستیک احساس کردم. و بنابراین من به سختی می توانم ماهی لغزنده و لول خورده ای را در دست بگیرم.

پس از آن ، لقمه ها متوقف شد. اما بعد از یک ساعت و نیم ، سه ماهی مارماهی دیگر ماهیگیری کردیم. دوباره پارس شد. ما با صبر و حوصله منتظر ماندیم اما فایده ای نداشت. علاوه بر این ، باران بارید. باید ماهیگیری را تمام می کردم. ما تکل جمع کردیم ، ایگور رفت تا کیف را بیاورد و …

- ماهی کجاست؟ - با کنجکاوی به ما نگاه کرد.

من و وادیم به سمتش هجوم بردیم. کیف زیپ شده بود اما ماهی در آن نبود! ایگور هنوز به آنچه اتفاق افتاده اعتقاد نداشت ، شروع به خزیدن روی چمن های اطراف بوته کرد و حتی در چندین مکان شن و ماسه را منهدم کرد. افسوس که فراریان مار مانند ما به معنای واقعی کلمه در آب فرو رفتند.

- خوراک اسب نیست. من به شما گفتم مارماهی ها را داخل کیسه بگذارید. بنابراین در کیسه. و شما … - راهنمای ما ماهیگیری را خلاصه کرد.

البته ، از اینکه معلوم شد چنین دزدگیرهایی هستیم بسیار ناراحت بودیم. تنها چیزی که مانده بود دلجویی از این واقعیت است که رویای ما تحقق یافته است - گرفتن مارماهی. گرفتار ، اما گزارش نشده است …

توصیه شده: