فهرست مطالب:

شما باید هزینه همه چیز را پرداخت کنید - یک مورد در مورد ماهیگیری
شما باید هزینه همه چیز را پرداخت کنید - یک مورد در مورد ماهیگیری

تصویری: شما باید هزینه همه چیز را پرداخت کنید - یک مورد در مورد ماهیگیری

تصویری: شما باید هزینه همه چیز را پرداخت کنید - یک مورد در مورد ماهیگیری
تصویری: کوین بالز: مبارزه با برده‌‌داری مدرن 2024, آوریل
Anonim

قصه های ماهیگیری

در دهه شصت ، هنوز تعجب می کنم: چرا همه مردم به ماهیگیران ، عاشقان واقعی ماهیگیری ، نشستن در زیر باران ، در سرما و در یخبندان یخی در شرایط کاملا غیرقابل تحمل برای یک فرد و کسانی که به قول خودشان تقسیم می شوند ، آیا لامپ ها؟ فکر می کنم آنها فقط ما را درک نمی کنند. برای آنها ، به نظر می رسد وحشیانه است که مجبورند روی یخ های چند کیلومتری ساحل بروند. و پس از نشستن بر روی سوراخ ، زمانی که سرما به -20 درجه سانتیگراد می رسد ، و حتی گاهی اوقات بیشتر ، برای ساعت ها منافذ منفذ می کنید ، دائما چیزی را اختراع و بهبود می دهید.

گرفتن
گرفتن

و به طور کلی ، آنها درک نخواهند کرد: چگونه ممکن است یک خانه راحت را ترک کنید ، از همسر و فرزندان خود جدا شوید ، تا نه برای چیز خاصی ، بلکه برای عادی ترین سوسک روسی به خلیج فنلاند یا لادوگا این برای بسیاری غیر منطقی به نظر می رسد. نه ، چنین افرادی در سربالایی (با کوله پشتی و میله های ماهیگیری) بالا نمی روند ، در بهترین حالت دور آن (کوه) می روند. آنها برخی از لحظات را درک نمی کنند و احساس نمی کنند ، به عنوان مثال ، از زندگی من ، که از نزدیک با دوران کودکی با ماهیگیری مرتبط است. و آنها در حافظه فرو رفته و محکم به آن چسبیده اند.

… اینجاست ، اوایل صبح ، خورشید هنوز آنجا نیست. دریاچه جنگل آرام. تریل های شاد و جیک جیک پرندگان ، پاشیده ها و محافل مرموز روی آب من در یک قایق ساده و چوبی مست و پنجاه متری ساحل نشسته ام. نفسم را که گرفته ام می ترسم حتی حرکت کنم ، یخ زدم ، تقریباً رفته ام. اما چشم ها ، با دقت به دنبال شناور روی یکی از میله های ماهیگیری رها شده ، تمام تنش لحظه ای را می کشند. اکنون ، یکی دو ثانیه دیگر اینجا است - و می توانید قلاب کنید. شناور خواب ناگهان شروع به حرکت فعال کرد. ظاهراً این یک ایده است. این او بود که طعمه را با دهانش فشار داد ، مزه آن را چشید ، و در یک لحظه ، نگاه کن ، او آن را تصاحب خواهد کرد ، و بر مصونیت از مجازات کامل حساب می کند.

نه عزیزم ، در دنیای ما شما باید هزینه همه چیز را بپردازید. میله جارو می کشد ، و من در انتهای دیگر خط وزنی پر جنب و جوش را احساس می کنم. در این لحظه ، من همان هیجان و سرخوشی را تجربه می کنم ، که احتمالاً شخصی را احساس می کند که در یک غار زندگی می کند وقتی که موفق شد با همدیگر شکارچیان ، یک ماموت را غرق کند. من آنچه را که در اصل توسط خود طبیعت در ما نهفته بود ، بیدار کردم.

و در اینجا روند بازی ماهی های بزرگ آغاز می شود. او می تواند تیلک را زیر قایق بکشد ، از آن دور شود ، یا حتی شروع به ساخت "شمع" هایی کند که از آب پرواز می کنند و دوباره به آن پاشیده می شوند … ماهی سفید و قزل آلا به ویژه با این ویژگی ها متمایز می شوند. فرایند ماهیگیری ، به شما می گویم ، یک مهارت واقعی یک ماهیگیر است که بلافاصله ، بلکه با تجربه حاصل نمی شود.

هنوز هم به یاد دارم - من آن زمان 9-10 ساله بودم - چگونه یک ماهی بزرگ و طلایی را رها کردم. و بعد ، در زمستان ، که در یک درس زیست شناسی نشسته بودم ، نه تخته سیاه و نه معلم را دیدم. جلوی چشمان من یک تکه خط روی میله ماهیگیری من قرار داشت و یک دم پهن از یک نوع ماهی که قبل از اینکه برای همیشه از بین برود ، به آن ضربه می زد. احتمالاً به همین دلیل است که من علاوه بر کفش مژه چیزی از زیست شناسی به یاد نمی آورم.

خدا با آنها است ، با کسانی که ما را نمی شناسند و به راحتی نمی فهمند. من معتقدم طبیعت چیزی به آنها نداده است. آنها باید ترحم شوند ، و از سخنان آنها آزرده نشوند. و ایده ، واقعاً ایده خوبی پیدا کرد. یک کیلو و نیم کشیدم.

تماشای چگونگی ظهور دیسک قرمز خورشید از پشت درختان صنوبر و کاجها ، روشنایی جنگل ، دریاچه و من ، به عنوان صفتی تغییر ناپذیر از همین طبیعت ، خوشایند است. با پرتاب لباس فوقانی ، خطر آب پاشیدن آب برای ترساندن ماهی را داشتم ، اما بعد از پنج دقیقه شناور دوباره به آرامی به کنار خود کشید. دوباره جارو - و همان ایده در سطل من تمام شد. بله ، نباید یک سطل پلاستیکی با خودم می آوردم. ماهی با رسیدن به آنجا شروع به ضرب و شتم به دیوار می کند و صدایی ایجاد می کند که من اصلاً به آن نیازی ندارم. در یک قایق چوبی ، از فاصله قابل توجهی شنیده می شود. ما باید برجستگی روی زانو را بشکنیم. من بیشتر زندگی ماهی رقصیدن را دوست دارم. او مسحور کننده است.

و سپس ، وقتی به چنین رشک برانگیزی نگاه می کنید ، همه چیز در روح شما ادغام می شود: سرخوشی ، شادی یک برنده و احساس یک نان آور خانواده و عشق به همین ماهیگیری ، برای زندگی در طبیعت زیر آفتاب ملایم.

آن روز ، همراه با سه ایده مناسب ، سوپاپ ، دو چوپ و یک پایک کوچک وارد سطل شد. ظاهراً ، یک مکان خوب انتخاب شده تأثیر داشته است - در اینجا یک رودخانه کوچک به دریاچه می ریزد. مدتهاست که چنین صیدی ندارم. اگرچه در خانه هستند ، اما آنها احتمالاً با لبخندی آشنا می گویند: "باز هم نشستی های شما ، ملاقه ها و یازی ها …". همسر برخی را بسیار لاغر ، برخی دیگر - چاق می داند ، و سوم شخص ماهی را تشخیص نمی دهد. مثل اینکه ، خرید ماهی قزل آلا صورتی منجمد یا ماهی قزل آلا در یک سوپرمارکت بسیار درست و مناسب تر است …

ساعت پنج من را در سکو راه آهن رها کردند. بیست دقیقه بعد من در کالسکه مشترک قطار نشسته بودم و با یک رهبر هادی زن دلنشین گپ می زدم. یک سطل ماهی ، پوشیده از گزنه و بیدمشک ، زیر میز هل دادم. من عاشق سفر با قطارهای برقی و قطارها هستم. گوش دادن به داستان همسفران-گفتگو به خصوص بسیار دلپذیر است. البته من خودم چیزی می گویم. ابعاد صدق آنچه در اینجا گفته می شود مهم نیست. نکته اصلی این است که چگونه داستان را به دیگران ارائه دهیم و من به نوعی داستانی حق دارم.

من ماهی را به هادی نشان دادم و صحبت کردیم. او حدود چهل و پنج ساله به نظر می رسید. او زیبایی پر زرق و برق نداشت ، اما چیزی در مورد او وجود داشت که مردان معمولاً آن را "برجسته" می نامند و چشم را متوقف می کنند. برخی ترکیب طبیعی غیر معمول از تارهای موی قهوه ای روشن ، چشمان هوشمند ، کمی خسته ، ویژگی های منظم صورت و خط لب زیبا.

گفتگوی ماهیگیری به راحتی به سایر مباحث منتقل شد. و من چیزهای زیادی را یاد گرفتم و درک کردم که وی حتی در مورد آن صحبت نکرد. ظاهراً او تنهاست ، گرچه پسری وجود دارد ، دانشجوی دانشکده فنی ، به کالج تغییر نام داده است. پسر هنوز علاقه زیادی به ماهیگیری نداشته و حتی او را دوست دارد. او از داستان های ترسناک در تلویزیون و روزنامه ها در مورد تکه های یخ پاره می ترسد. مکالمه آرام و سنجیده ، جایی که کلمات به آرامی در کنار هم قرار می گیرند ، و صحبت کنندگان پر از اعتماد می شوند و گذشت زمان را متوجه نمی شوند ، ادامه یافت. با خودم متذکر شدم که هادی ، با طبع خوب ، خودانگیختگی ، ملایمت ، تفاوت قابل توجهی با هادی ها و هادی هایی که از سفرهای گذشته آشنا بودند ، مطابق "طرح استاندارد" با مسافر تنظیم شده است. او متوسطی متواضع است ، و با این حال من بقایای غرور برازنده ذاتی جوانی را گرفتم. پیرمرد حیله گر ، من می دانم که چگونه مکالمه را به موضوعات انتزاعی هدایت کنم و مشاهده کنم ،واکنش متقابل با داستانهای رنگارنگ و زنده ام در مورد طبیعت ، ماهیگیری و زندگی ، کمی آن را روشن کردم و احساس کردم.

اما بعد قطار به ایستگاه نزدیک شد. ما به سادگی ، صمیمانه خداحافظی کردیم ، امیدواریم که دوباره در کالسکه او مسافر شوم.

من تراموا را به خانه رساندم ، البته تحت تأثیر مکالمه. ماهیگیری در پس زمینه محو شد.

- خوب ، ماهی کجاست؟ - از همسر پرسید. و تازه آن موقع فهمیدم که سطل ماهی را در کالسکه گذاشته ام. باور کنید من عمداً این کار را نکردم. بله ، در واقع ، در این زندگی شما باید هزینه همه چیز را بپردازید.

توصیه شده: