باغ من زندگی تابستانی من است
باغ من زندگی تابستانی من است

تصویری: باغ من زندگی تابستانی من است

تصویری: باغ من زندگی تابستانی من است
تصویری: Manouchehr Jamali, IRAN, 4 پروفسور منوچهر جمالي « خداي ايراني »؛ 2024, ممکن است
Anonim
158
158

از ویراستار: ما اولین کتاب از مجموعه "باغ های شمال غربی" را ارائه می دهیم که توسط انتشارات "مجموعه روسی" منتشر شده است. خبر خوب این است که در سن پترزبورگ نشریاتی در زمینه طراحی منظر و باغبانی منتشر شده است که نه تنها خواندن آنها مفید است ، بلکه نگه داشتن آنها در دستان و بررسی آنها نیز خوشایند است. در میان نویسندگان و همکاران این مجموعه نویسندگان مجله ما هستند. با مجوز از ناشر ، ما در حال چاپ مجدد یکی از فصل های این کتاب هستیم. در شماره های بعدی ، تازگی های دیگر این مجموعه را به خوانندگان خود ارائه خواهیم داد.

باغ من
باغ من

در فاصله کمی از ذخیره گاه پوشکینسکی گوری در جاده نوو-روژو ، دهکده آلتون قرار دارد. قبل از انقلاب ، آن املاک کنت لووف بود و آن را آلتونا می نامیدند. یک قلعه واقعی با یک برج رصدخانه و یک گلخانه وجود داشت که در آن خربزه و انگور کشت می شد. همچنین یک کارخانه تقطیر و یک انبار سنگی رنگی وجود داشت که کاسه های سنگی بزرگی درون زمین حفر کرده بودند. یک کالسکه حامل زاویه دار ، یک دریاچه کوچک زیبا با چشمه های متعدد ، دو پارک با سیستم شعاعی کوچه ها و یک برکه حفاری شده به شکل آمریکای جنوبی و شمالی با یک مجسمه عتیقه در استخر تا امروز زنده مانده است. اما قرمزها آمدند و شمارش به خارج از کشور رفت. سپس آلمانی ها آمدند. هنگام رفتن ، قلعه را منفجر کردند. جنگ طولانی مدت برای برداشت محصول آغاز شد و کودها در کاسه های سنگی ذخیره می شدند و سپس پرسترویکا شروع شد.

باغ من
باغ من

اوه ، متاسفم ، چون قصد داشتم از باغ خود برای شما بگویم. در عوض ، من می خواستم در مورد زندگی دومم - در مورد زندگی تابستانی ام ، که به طور چشمگیری با زمستان متفاوت است ، تابستان با زمستان - برای شما بگویم. زندگی تابستانی من از آوریل آغاز می شود ، و سپس جمعیت آلتونا توسط یک نفر ، یعنی من ، افزایش می یابد. زندگی زمستانی همیشه در ماه اکتبر فرا می رسد و اگرچه سرعت کسب و کاری مانند شهر را تحمیل می کند ، زندگی تابستانی به کلی از بین نمی رود. مانند یک رودخانه زیر آب در جایی پایین در یک کانال موازی جریان می یابد ، و آنچه را که اتفاق افتاده است را یادآوری می کند و پیش بینی می کند چه خواهد شد.

و این اتفاق خواهد افتاد که یک روز صبح که بیدار می شوم ، یا بهتر بگویم ، حتی در خواب ، شروع به رفع نگرانی های دیروز می کنم: "… از سردبیر بخواهید طرح نهایی را بررسی کند ، گزارش های سه ماهه را مشاهده کند …" ، چشمانم را باز كن و در خارج از پنجره پنجره قوس دار خانه مربی را با تیره های رازك سال گذشته مشاهده كن. پروردگارا ، جلال تو ، پروردگارا ، من در آلتون هستم! باور نمی کنم که دوباره این معجزه اتفاق افتاده باشد. بنابراین ، با یک لباس آراسته و گالش های روی خز ، انگار افسون شده ، "نخور ، پیمشی نکن" ، من در مسیرهای زندگی تابستانی خود گشت می زنم. با چشم ها ، بینی ، گوش هایم سعی می کنم شواهد غیرقابل انکار حضور او را بدست آورم. اینجا سار است که روی درخت بلوط قدیمی کنار چاه نشسته است ، در منقار آن مقداری توری وجود دارد که احتمالاً خزه است. Crocuses و iridodictums که در زیر درخت سیب بیرون آمده اند ، بسیار هوشمندانه!

باغ من
باغ من

لاچیک مو قرمز با دقت به من نگاه می کند و با زبانی آویزان لبخند می زند: او می داند که هموطن حیله گر است که من با او با لباس مجلسی به پیاده روی نمی روم ، اگر چه؟ کنار حوض ، کبوترها - من نزدیک نمی شوم ، بگذارید بنوشند. تنه های تیره درختان لیندر قدیمی ، درختان سیب با شاخه هایی که از محصول سال گذشته آویزان شده اند ، یخ بنفش های نفوذناپذیر یک منظره گرافیکی کامل را تشکیل می دهند. غسالخانه دارای یک بلوط دوم یا بهتر بگوییم درخت بلوط ، از قبل میانسال ، حدود سیصد ساله ، اما قوی و پربار است. در بعضی از سالها ، زمین زیر آن مانند پوسته یخ با بلوط پوشانده شده است. و این یک ذخیره ارزشمند است: مخزنی از سنگهای آهکی که تابستان گذشته به طور اتفاقی در وسط مزرعه ای غنی از چمن های بلند ، در حفره ای که زمانی سرداب بود ، کشف شد. دیوارها با اسلب غلاف شده و کف آن ریخته شده بود ، بیشتر آنها مدتها پیش فروریخته بودند. پنج بار "UAZ" ما با یک تریلر سفرهایی انجام داد تا اینکه این گنج را به ارمغان آورد.به زودی مسیری از کاشی ها کشیده می شود و آنها زندگی دوم می گیرند. پایه بلند و قدیم انسان سابق ، غنی از چمن و بوته ، نیز در بالها منتظر است. من هنوز نمی دانم که به چه چیزی تبدیل خواهد شد: شاید غاری برای خلوت ، شاید پایه ای برای گلخانه یا مهد کودک شود. هیچ چیز ، صد سال ایستاد ، بگذارید بی حرکت بماند.

باغ من
باغ من

باطناً خوشحال می شوم و جاده را درست نمی كنم ، به دور حیاط باغ می چرخم ، نگاه می كنم و از آن سیر نمی شوم. در پایان ، من با شوهرم ، که به دنبال من است ، ملاقات می کنم ، قبلاً همه چیز را دور زده است و چای می خواهد ، زیرا او زود از خواب بلند شد ، قبل از طلوع صبح ، و چوب خرد کرد ، اما دید که گرگ شکوفا شده است ، ، احمقانه پس از زمستان ، در امتداد برگهای گل پامچال می خزیدند. ما به خانه می رویم ، چای می نوشیم ، و خورشید از طریق همه پنجره ها می تابد ، و یک زندگی تابستانی طولانی در پیش رو دارد ، پر از نگرانی های شگفت انگیز ، شادترین زندگی در جهان ، که شما نمی توانید آن را نگرانی بنامید ، بلکه فقط خوشبختی است.

توصیه شده: