فهرست مطالب:

ماهیگیری در اسب خاکستری ، حرکت شبانه روی تکه یخ - چه هیجانی منجر می شود
ماهیگیری در اسب خاکستری ، حرکت شبانه روی تکه یخ - چه هیجانی منجر می شود

تصویری: ماهیگیری در اسب خاکستری ، حرکت شبانه روی تکه یخ - چه هیجانی منجر می شود

تصویری: ماهیگیری در اسب خاکستری ، حرکت شبانه روی تکه یخ - چه هیجانی منجر می شود
تصویری: راوه ماسی /ماهی گیری رودخانه /fishing /balik tutmak/teneke tavuk / balik avi 2024, ممکن است
Anonim

قصه های ماهیگیری

به محض اینکه صدای قطره های بلند بهار شروع به زنگ زدن می کند ، من و همراه ثابت ماهیگیری ام الكساندر ریكف كه یك بار دیگر در آخرین یخ ماهیگیری می كنیم ، قسم می خوریم كه این قطعاً آخرین سفر زمستانی ماست. بنابراین این بار نیز به اقوام خود قول دادیم.

ما در نزدیکی کیپ Seraya Horse ، در ساحل جنوبی خلیج فنلاند ، سه کیلومتری ساحل ، ماهیگیری کردیم. ماهیگیری خوبی نبود: اکثراً سوخاری کوچک بود و گاهی اوقات گیاهان راش و زیرکالی همان کالیبر روبرو می شدند. در جستجوی بهترین مکان ها ، برخی از ماهیگیران از ساحل دورتر رفتند. نیش در آنجا خیلی بهتر بود. این موضوع توسط دوستش از طریق تلفن همراه به ماهیگیری که در فاصله کمی از ما نشسته بود ، گزارش شد.

یخ بگیرید
یخ بگیرید

برخی از ماهیگیران شروع به کشیدن خود در آنجا کردند. من و رایکوف نیز می خواستیم از آنها الگو بگیریم ، اما باد شدیدی که برخاست ما را متوقف کرد. یخ اطراف شروع به ترکیدن کرد ، و در بعضی از نقاط شکسته شد. با دیدن این موضوع ، بیشتر ماهیگیران بلافاصله به سمت ساحل حرکت کردند. من و شریک زندگی ام نیز به ساحل نزدیک شدیم ، اما هنوز تصمیم گرفتیم ماهیگیری را ادامه دهیم.

ما این واقعیت را به خود جلب کردیم که ، ظاهراً ، گله ای از کاهوها در این نزدیکی هست ، زیرا گزش به وضوح فعال شده است. درست است ، فقط با من است. رایکوف هنوز آن را نداشت. ما طعمه های خود را مقایسه کردیم. جیغ ها به یک رنگ و اندازه بودند. تنها تفاوت این بود که روی قلاب جیگ من یک کمبری نارنجی وجود داشت ، در حالی که رایکوف یک رنگ آبی داشت. به محض اینکه آن را با نارنجی جایگزین کرد ، او نیز شروع به گاز گرفتن کرد.

مشغول این دستکاری ها و در هیجان ماهیگیری ، متوجه نشدیم که چگونه مه همه چیز اطرافمان را فرا گرفته است. و به زودی برف بارید. با فهمیدن اینکه نزدیک است هوا تاریک شود ، سریع وسایل ، ماهی را جمع آوری کردیم و بدون تأمل ، به سمت ساحل حرکت کردیم. با این وجود ، حتی نیم کیلومتر هم نرسیدند که به یک افسنطین برخورد کردند. در تلاش برای دور زدن آن ، در یک زاویه راست چرخید و به سمت چپ رفت. پانزده دقیقه بعد دوباره در چاله بودیم.

- معلوم شد که پاره شد … - رایکوف با ناراحتی پیاده روی های ما را خلاصه کرد.

من چیزی نگفتم مشخص بود بدون هیچ حرفی. از آنجا که در آن زمان حجاب خاکستری مه به تاریکی تبدیل شده بود ، ما جرات نکردیم که خطر آن را به خطر بیندازیم و ، با حرکت صد متری از نزدیکترین سوراخ یخ ، تصمیم گرفتیم شب را روی یخ بگذرانیم. آنها پس از استقرار در نزدیکی خوشه های کوچک کوهستانی ، با تلفن همراه با نجاتگران تماس گرفتند. آنها که قسم می خوردند ، صبح اگر قول دادند ، می توانند هلی کوپتر بفرستند.

توصیف احساساتی که ما تجربه کرده ایم ، عذاب ناشناخته ، شنیدن صدای شقاق شوم حرکت دادن و برخورد شناورهای یخ و احساس واضح نوسانات میدان یخ زیر خود ، غیرممکن است. با اضطراب قابل فهم منتظر صبح شدیم. و وقتی طلوع فجر کرد ، به اطراف نگاه کردیم و فهمیدیم که بسیار خوش شانس هستیم …

شناور یخی که در آن بودیم دیروز از یخ ساحلی پاره شد. و اکنون گرچه از سه طرف با آب احاطه شده بود ، بادی که شب تغییر جهت داد ، طرف چهارم را دوباره به یخ ساحلی فشار داد. این یک نجات بود! بدون انتظار برای هلی کوپتر وعده داده شده ، به آرامی به سمت ساحل حرکت کردیم و با دقت بر روی یخ ها ضربه زدیم. با خزیدن ، هل دادن کوله پشتی ها و جعبه های ماهیگیری در مقابل خود ، از خطرناک ترین مکان عبور کردیم - محل اتصال شناور یخی ما با یخ های ساحلی. و فقط پس از آن نفس راحتی کشیدند: خطر پایان یافت.

و کاملاً نزدیک ، از کنار ما ، با خوشحالی گپ می زدیم ، دور و دورتر از ساحل دور می شدیم ، گروه هایی از ماهیگیران که تازه به یک سفر ماهیگیری رسیده بودند ، در حال حرکت بودند. برای آنها ماهیگیری روی آخرین یخ تازه شروع می شد یا ادامه داشت. برای ریکوف و من قطعاً تمام شده است! درست است ، فقط تا سال آینده …

توصیه شده: