فهرست مطالب:

راز حل نشده گاسترا
راز حل نشده گاسترا

تصویری: راز حل نشده گاسترا

تصویری: راز حل نشده گاسترا
تصویری: هفت راز حل نشده تاریخی که بالاخره حل شد 2024, ممکن است
Anonim

قصه های ماهیگیری

ما سه دوست خوب ماهیگیری هستیم: الكساندر ریكف ، اولگ و من در یك دریاچه كوچك در كارلیان استخر ماهیگیری كردیم. طبق اطلاعات دریافت شده از ماهیگیران دیگر (و در واقع از طریق دهان به دهان) ، ما می دانستیم که در این دریاچه است که روچ بزرگ و رود کاملاً نوک می زند. صبح زود ، قبل از طلوع آفتاب ، به هدف خود رسیدیم.

در جهات مختلف پراکنده شده است. ریکوف در کنار یک استخر کوچک مستقر شد ، که در آن به دلیل فرش متراکم نیلوفرهای آبی ، فقط آینه های آب زلال اینجا و آنجا برق می زد. من مکانی را در زیر درخت کمی متمایل ، دویست متری اسکندر انتخاب کردم. من امیدوارم که هر موجود زنده ای که از درخت به داخل آب می افتد می تواند ماهی را در اینجا جذب کند. اولگ بین ما بود: او سنگ صافی را انتخاب کرد که بالای آن سفید و فضولات پرندگان بود.

من به سرعت یک ماشه کاشتم ، اولین بازیگران را ساختم و بلافاصله یک لقمه را دنبال کردم. فوراً قلاب درست کرد - قلاب! خط من 0.25 میلی متر است ، سرب 0.15 میلی متر است. چندین بار آن را کشیدم و بند آن شکست. من بند جدیدی پوشیدم و ماهیگیری را ادامه دادم. با این حال ، هیچ لقمه ای وجود نداشت. بیهوده طعمه ها را عوض کردم ، طعمه را به آب انداختم ، ماهی کاملاً از تلاش من برای جذب آن چشم پوشی کرد.

با خودم گفتم: "من برای آخرین بار آن را رها خواهم کرد" ، لقمه ای وجود نخواهد داشت. اما به محض اینکه به آن فکر کردم ، شناور ابتدا چرخید ، سپس به آرامی به سمت چپ حرکت کرد. قلاب کردم و ماهی که به رنگ نقره ای چشمک می زد ، کنار چمن ها افتاد. اولین جایزه من 400 گرم ملاقه نقره بود.

اولین لقمه بیشتر و بیشتر دنبال شد. و چه تعجب آور است: فقط سیصد تا چهارصد گرم فربه نقره ای پیدا شد. فقط یکبار من یک روچ کمی کوچکتر بیرون آوردم. من از این هیجان چنان هیجان زده شدم که وقتی در بازیگران بعدی نیش مورد انتظار به دنبال نیامد بسیار متعجب شدم. و افسوس که ماهی بیش از این طول نکشید.

وقتی سه گانه ما دور هم جمع شد ، معلوم شد که نه تنها من ، بلکه رفقایم نیز از جذابیت خوبی برخوردار بودند. با این حال ، نه رایکوف و نه اولگ چوب نقره ای و حتی یک چوب بزرگ نداشتند. طعمه های آنها فقط روس و رود بود.

… دو هفته بعد دوباره به این دریاچه آمدیم. و بلافاصله به مکان های قبلی خود پراکنده شدند. البته ، من در محل "من" ، زیر یک درخت خمیده مستقر شدم. خوب نوک زد ، اما فقط روچ و رود پیدا شد. و حتی یک قلم نقره ای! در مورد اولگ هم همینطور بود. اما او فعالانه چوب نقره را از ریکوف گرفت و علاوه بر این ، اینها کپی "من" بودند. اما ما با همان تکل ، با همان طعمه ها گرفتیم. نتیجه قابل توجه است …

با تأمل در این ماهیگیری شگفت انگیز ، ما نمی توانستیم بفهمیم که چرا اینطور اتفاق افتاده است. یا چوب نقره به دلایلی به محلی که ریکوف در حال ماهیگیری بود نقل مکان کرد ، یا چیزی او را به آنجا جذب کرد. تا کنون ، هیچ توضیح منطقی نداریم. بنابراین پس از آن خوشمزه را درک کنید …

الكساندر نوسوف

توصیه شده: