فهرست مطالب:

برخلاف تصور و گفته ها
برخلاف تصور و گفته ها

تصویری: برخلاف تصور و گفته ها

تصویری: برخلاف تصور و گفته ها
تصویری: ادیت عکس و فیلم با آیفون و اکستنشن ها - آموزش اپ فوتو بخش سوم 2024, ممکن است
Anonim

قصه های ماهیگیری

پایک عکس ویکی پدیا
پایک عکس ویکی پدیا

معمولاً شرکت ماهیگیران آماتور ما از سه نفر تشکیل می شد: من ، خویشاوندم الکساندر ریکوف و همکار او اولگ. با این حال ، هنگامی که در سفر ماهیگیری بعدی ما بر روی سکو ایستگاه راه آهن قرار گرفتیم ، چهار نفر بودیم! اولگ دختری را با خود آورد.

- خواهرم کسنیا ، در شهر دیگری زندگی می کند ، - او را به ما معرفی کرد و با نگاهی حیله گرانه به ما ، افزود: - او یک میله چرخان خوبی دارد.

من و رایکوف نگاه عوض کردیم. بلافاصله یک ضرب المثل قدیمی ماهیگیری را به یاد آوردم: "یک زن را برای ماهیگیری بگیرید ، دیگر ماهی نخواهید دید." و در حقیقت ، با نگاه به این دختر کوچک و لاغر ، بی اختیار این فکر فرو رفت: آیا او می تواند یک میله چرخان را در طول روز نوسان دهد؟

در حضور شخصی که برای من و ریکوف ناشناخته بود ، مکالمه خوب پیش نرفت: ما فقط گاهی اوقات عبارات ناچیزی رد و بدل می کردیم. این کار تا آخر ادامه داشت تا اینکه به مکان "خودمان" در لادوگا ، نه چندان دور از شهر کارلین لاخدنپوها رسیدیم.

چندین ماهیگیر با علاقه غیر مستقل و البته اول از همه کسنیا شرکت ما را دنبال کردند. وقتی از كنار آن رد شدیم ، یكی از آنها ، یك مرد ریش دار و ژاكت بادی ، پس از ما به ما داد: "برای بودن با یك زن ، نمی توانی ماهی بگیری!" اما همراه ما هیچ توجهی به این دزد دریایی و یا صراحتاً دیدگاههای بدبینانه ماهیگیران نکرد.

حتی وقتی چهار نفرمان در امتداد ساحل پراکنده شدند ، ما مانند سایر ماهیگیران ، کسنیا را از چشم دور نکردیم: همه کنجکاو بودند: او چگونه میله چرخان را اداره می کند؟ در همین حال ، دختر در امتداد ساحل قدم زد ، به اطراف نگاه كرد و حدود بیست متر از ماهیگیر ریش دار ایستاد.

او که مکانی را انتخاب کرده بود ، یک میله در حال چرخش از یک کیف بیرون آورد ، یک جعبه با چرخنده از یک کوله پشتی بیرون آورد ، یک چرخنده را انتخاب کرد ، آن را روی خط قلاب کرد و یک بازیگر ساخت. کسنیا نه تنها مهارت ، حرفه ای بازیگران را ساخت ، بلکه بسیار دور هم شد - حدود شصت متر. تاکنون هر بازیکن چرخان مرد توانایی پرتاب قاشق را ندارد.

در بازیگران سوم ، او یک نیم نیم کیلوگرم بیرون آورد. بعد از مدتی ، یکی دیگر. دیگر خبری از لقمه نبود. کسنیا خط را روی یک حلقه حلقه کرد و پس از مشخص کردن اینکه در چه ساعتی حرکت می کنیم ، در امتداد ساحل ، در امتداد لبه آب به سمت چپ رفت.

سه نفره ما همان جا ماندند. باید اعتراف کنم ، بد نیش نزد. در زمان تعیین شده عزیمت ما ، اولگ سه پیکس گرفت ، هر کدام بیش از یک و نیم کیلوگرم و دوازده سوار مناسب. رایکوف یک پیک کمتر داشت ، اما تعداد بیشتری نشیمن داشت. من سه پیک و فقط هفت نشین ماهیگیری کردم. اما یک کوهان بزرگ 560 گرم کشید.

این مرد ریش دار ، که او را در همان حوالی غافلگیر کرد ، علاوه بر تختخواب ها ، یک پیکه با وزن کمی بیش از دو و نیم کیلوگرم را به روی پوپر کشید و مشخص بود که چگونه شادی به معنای واقعی کلمه با او ترکید: بالاخره ، هیچ کس چنین چیزی را نداشت یک حیوان بزرگ!

واضح است که ما منتظر کسنیا بودیم. او بیست دقیقه قبل از عزیمت حاضر شد.

- خوب ، چطور؟ ما بدون گفتن کلمه ای پرسیدیم.

نه تنها یک مرد ریش دار به ما نزدیک شد ، بلکه ماهیگیران دیگری نیز آمدند. کسنیا کوله سنگین خود را درآورد و در آن را باز کرد. و ما همان چیزی را دیدیم که در مکانهای مختلف قرار دارد ، فقط خیلی بیشتر. علاوه بر آنها ، در کوله پشتی هر کدام دو کیلوگرم آسپ زیر یک و نیم وجود داشت.

- اما من یک پیک دارم ، سالم باش! - مرد ریش دار فخر فروشی کرد و با در دست گرفتن ماهی ، با افتخار اضافه کرد: - دو ششصد!

- من یک پیک هم دارم ، آن را در طبقه پایین دارم.

با این جملات ماهی را از کوله پشتی بیرون آوردم. ما مبهوت شده بودیم … ما همین جا پایک را وزن کردیم - سه کیلو چهارصد گرم. این "پیک" است!

- چی گرفتی؟ مرد با کت آبی پرسید.

کسنیا دو چرخنده را نشان داد. یکی مس بزرگ قرمز یک رنگ ، دوم برنج کوچکتر دو رنگ.

- بنابراین گفته ها و اعتقادات را باور کنید که یک زن در یک سفر ماهیگیری فقط بدشانسی می آورد … - پسر با کت آبی سرش را تکان داد.

من و کسینا دیگر فرصتی برای رفتن به ماهیگیری نداشتیم ، زیرا او خیلی زود آنجا را ترک کرد. و ما اغلب ماهیگیر را به یاد می آوریم: دختری شکننده و برازنده که به راحتی ماهیگیران باتجربه و فصلی را تجهیز می کند.

الكساندر نوسوف

توصیه شده: