فهرست مطالب:

نه یک چوب دریایی ، بلکه یک ماهی
نه یک چوب دریایی ، بلکه یک ماهی

تصویری: نه یک چوب دریایی ، بلکه یک ماهی

تصویری: نه یک چوب دریایی ، بلکه یک ماهی
تصویری: چشمان سالم دید خوب ماساژ نقاط طب سوزنی برای درمان چشم. 2024, ممکن است
Anonim

قصه های ماهیگیری

چندین سال پیش من اتفاقاً در زمستان در قسمت شمالی دریاچه سوخودولسکوی ماهیگیری می کردم. قاشق های به اصطلاح "شایعات" را گرفتم. از اسم این مشخص می شود که من قصد صید هیچ ماهی را نداشتم ، یعنی سوسک ماهی! (همانطور که می گویند ، خواب دیدن مضر نیست …). و اگرچه به نظر می رسد هوا به نیش علاقه دارد: روزی آرام ، ابری و نسبتاً یخ زده ، اما نیش هنوز بی اهمیت بود. چندین لقمه و کشش وجود داشت ، اما همه تلاش ها برای قلاب ماهی بی فایده بود.

وقتی من به جای قاشق مینی بالانسر گذاشتم ، اوضاع به وضوح بهبود یافت. نوک زدن بسیار عالی شد ، اما همچنین مینی تروفی هایی برای تطبیق مینی طعمه وجود داشت: اوکوشکی کوچک و تار. البته من آنها را رها کردم. سرانجام از آمدن این "خردسال" خسته شدم ، و بنابراین مکان ماهیگیری را تغییر دادم و دوباره قاشق کشیده را گذاشتم.

اما همین که آن را به پایین انداختم ، بلافاصله چیزی را گرفت (عمق این مکان حدود 5 متر بود). بار اول ، پس از چندین بار تلاش ، او را آزاد کردم. افسوس که بار دوم قاشق کاملاً گیر کرد و من مجبور شدم از آن جدا شوم. من یکی جدید را قلاب کردم. او دوباره آن را به داخل سوراخ پایین آورد و هنگامی که به پایین برخورد کرد ، شروع به کند کردن آن کرد. با این حال ، او تسلیم نشد.

من تصمیم گرفتم: "دوباره قلاب: نوعی قلاب یا سنگ" ، و گرچه با سختی زیادی ، با این وجود تکل را از پایین پاره کردم. و بعد اتفاق غیرمنتظره ای رخ داد … "قلاب" بلافاصله خط را پایین کشید و او شروع کرد به سرعت از حلقه حلقه کند. به تدریج با کندی سرعت ، او شروع به نگه داشتن ماهی کرد ، و از هر طریق ممکن سعی در خاموش کردن احمق هایش داشت. مدتی با هم رقابت کردیم: چه کسی چه کسی را برنده خواهد شد.

در پایان ، وقتی موفق شدم ماهی را به سوراخ بیاورم ، توانستم آن را ببینم. برای خوشبختی بزرگ من یک سوسک پایک بود! من در مورد اندازه آن صحبت نخواهم کرد ، زیرا ماهیگیر ماهی از دست رفته را نه با توجه به آنچه واقعاً است ارزیابی می کند ، بلکه با توجه به آنچه که به نظر او می رسد ارزیابی می کند. "چه زرق و برق دار آن را تبدیل خواهد شد" ، - یک فکر شادی برق زد. اما بیهوده نیست که این ضرب المثل می گوید: "تا وقتی پرش نکنی ، گپ نگو" …

به محض این که من شروع به بالا آوردن نعل پایک کردم ، او ناگهان ابتدا خم شد به جلو ، سپس ناگهان به طرف ، زیر یخ هجوم برد. این خط به لبه تیز یخ برخورد کرد و سر تکان خوردن میله در حالی که ماهی با قاشق خارج شد بلافاصله صاف شد. بنابراین من بدون قاشق ، و مهمتر از همه - بدون یک قاشق ژله ای مانده ام. شاید خوش شانس نباشد ، یا شاید سرنوشت نداشته باشد. به هر حال ، ماهیگیری همیشه یک فعالیت غیرقابل پیش بینی است.

توصیه شده: