فهرست مطالب:

مار روی میله ماهیگیری
مار روی میله ماهیگیری

تصویری: مار روی میله ماهیگیری

تصویری: مار روی میله ماهیگیری
تصویری: میله ماهی‌گیری در لب دریای سنگ‌ماشه 2024, آوریل
Anonim

قصه های ماهیگیری

یک بار یک همکار در محل کار خویشاوند من الکساندر ریکوف اولگ رئیس ویکتور سمنوویچ را به ماهیگیری دعوت کرد. این رئیس بسیار جوان نیست ، فردی قابل احترام ، نسبتاً چاق ، اما همچنان بسیار متحرک ، قبلاً هرگز به ماهیگیری مشغول نبوده است. اولگ او را فریب داد با این واقعیت که ، آنها می گویند ، یک دریاچه جنگلی آبی است ، که کاج ها مانند آن در آینه به نظر می رسند! و هوای حیات بخش با عطر و بوی سوزن کاج و گیاهان اشباع می شود! اینجا اصلی است و قصد دارد در طبیعت استراحت کند.

البته ، او هیچ میله ماهیگیری نداشت (اما چگونه رئیس را راضی نکند!) ، و البته اولگ ، یکی از میله های شناور خود را به او داد. باید بگویم که از همان ابتدا ویکتور سمنوویچ نسبت به روند ماهیگیری بسیار خونسرد بود. او که قلابی را با نازل به داخل آب انداخته بود ، با سخت گیری زیاد دنبال لقمه را نگرفت و اینگونه استدلال کرد:

- اگر ماهی در دریاچه باشد ، قطعاً صید می شود! صرف نظر از اینکه ماهیگیر از میله پیروی می کند یا نه. از این گذشته ، او علاقه ای به ماهیگیر ندارد بلکه به آنچه در قلاب است علاقه مند است.

در حمایت از نظریه خود ، او می تواند روی چمن ها چرت بزند یا توزیع توت فرنگی در نزدیکترین علفزار را انجام دهد. و هنگامی که سرانجام ، یاد میله ماهیگیری افتاد و با انگشت کوچک توده ها و اوکوشکی ها را که عمیقا توسط کرم بلعیده شده بود ، از آب بیرون آورد ، سپس آنها را به ما یا اطرافیان نشان داد (در صورت وجود) یک نیشخند:

- ماهی است؟ نه ، این یک ماهی نیست ، بلکه یک سو mis تفاهم ماهی است!

و بدون مشکل ، قلاب را از فک ماهی آزاد کرده ، آنها را رها کنید.

از آنجایی که من و رایکوف اغلب او را مسخره می کردیم (البته اولگ ساکت ماند: بالاخره رئیس) ، ویکتور سمیونوویچ اخیراً با پرهیز از تمسخر ، ترجیح داد کمی از ما دور شود … او به زیر سایه می رود بوش ، به راحتی روی صندلی بلند تاشو بنشینید و استراحت کنید.

آن روز ، در اواخر بعد از ظهر ، وقتی گرمای روز فروکش کرد ، ما وسایل خود را برای شام آماده کردیم. تعطیلات آخرین نفری بود که به شومینه آمد.

- ویکتور سمنوویچ ، - اولگ رو به او کرد ، - میله ماهیگیری شما کجاست؟

- ببخشید ، - او به خود آمد ، - کاملاً فراموشش کرد ، حالا ، من فوراً ، - و او پشت بوته ناپدید شد.

ما آگاهانه به هم نگاه کردیم: آنها می گویند ، خوب ، یک ماهیگیر ، و مشغول پختن شام شدیم.

… چند دقیقه بعد ، ویکتور سمیونوویچ دوید و با صدای لرزان داد:

- بچه ها ، بروید و ببینید - یک مار روی یک میله ماهیگیری وجود دارد!

من و ریکوف با حیرت به او نگاه کردیم: این اولین باری نیست که از این دریاچه دیدن می کنیم ، اما حتی هرگز چیزی ندیده ایم که مار به کرم یا چیز دیگری نوک بزند. همینطور باشد ، ما به دنبال ویکتور سمنوویچ عجله کردیم. هنگامی که او ما را به محلی که انتهای میله در زمین گیر کرده بود هدایت کرد ، دیدیم که انتهای دیگر آن در یک قوس شیب دار خم شده است و تقریباً آب را لمس می کند.

اولگ میله را گرفت ، در هر صورت جارو زد (هرچند که فکر می کنم غیرضروری بود) و شروع به بازی کردن ماهی کرد. ماهی صید شده با قدرت خط را به سمت چپ ، سپس به راست کشید ، سپس ناگهان متوقف شد ، ریشه در آن نقطه داشت و اجازه نمی داد خود را تکان دهد. اما اولگ به موقع نسبت به همه کنجکاوی هایش واکنش نشان داد. فقط بعد از حدود ده دقیقه مقاومت ماهی کم شد. و ماهیگیر ، هرچند به سختی ، کم کم او را به ساحل آورد.

ویکتور سمنوویچ ، که با تور فرود در حالت آماده ایستاده بود ، ناگهان انگار گزیده و پرید:

- آنجا اوست ، آنجاست ، مار! - و با دست خود یک زیگزاگ درست کرد.

- مار کجاست؟ رایکوف پرسید و با تمرکز به آب کم عمقی که اولگ ماهی را در آنجا گرفته بود ، ناگهان از خنده ترکید:

- خوب ، و شما یک خش خش ایجاد کردید ویکتور سمیونویچ! این … مارماهی است!

و در حقیقت ، وقتی اولگ صید را به ساحل کشید ، دیدیم که این یک مارماهی است که تقریباً یک متر ارتفاع داشت.

به این ترتیب ماهیگیر احتمالی ماهی را که هرگز نتوانسته بودیم در اینجا صید کنیم ، صید کرد. و اگرچه در آینده ویکتور سمنوویچ حتی یک ماهی کمابیش شایسته صید نکرد ، اما به گفته اولگ ، او دائماً به طور رنگارنگ برای همکاران خود توصیف می کرد که چگونه این مارماهی "سنگین" را صید می کند. علاوه بر این ، اندازه ماهی با ثبات رشک انگیز افزایش یافت. اگرچه ماهیگیر بدون آن کجاست؟ …

توصیه شده: