فهرست مطالب:

موفق باشید در دستان اشتباه
موفق باشید در دستان اشتباه

تصویری: موفق باشید در دستان اشتباه

تصویری: موفق باشید در دستان اشتباه
تصویری: می دانی چرا انسان موفق نیستی ؟ | چرا نمی توانی موفق شوید ؟ | دکتر انوشه جدید 2024, ممکن است
Anonim

قصه های ماهیگیری

تابستان گذشته ، دوستم ایگور تعطیلات خود را در یک سفر ماهیگیری در شهر کوچک کارلیان ، لاخدنپوها گذراند. و حالا ، در اواسط زمستان ، صاحب خانه ای که در آن اقامت داشت ، به او زنگ زد و به او گفت که ، همانطور که خودش گفت: در خلیج های اطراف: تاریکی یک تیره سیاه است و به گفته آنها ، ماهیگیران محلی تقریباً آن را با گونی صید می کنند. بدون اینکه دو بار فکر کنیم ، من و ایگور برای تعطیلات آخر هفته به این الدورادو هنوز کلامی برای ماهی برویم. درست است ، بدون کیف.

ملافه
ملافه

از مکالمه با میزبان مهمان نواز خانه مشخص شد که او هرگز با کسی که "تقریباً با کیسه ماهی فرار می کرد" ملاقات نکرده و فقط از زبان دیگران در مورد آن اطلاع داشته است. اما این ، در واقع ، یک پیام ناخوشایند بود ، همانطور که می گویند ، هنوز گلها ، توت ها جلوتر بودند ، هنگامی که شب ایگور دندان درد داشت. پر واضح است که او دیگر تحمل ماهیگیری ندارد. تا صبح که شسته بود ، تصمیم گرفت فوراً آنجا را ترک کند. به دلیل همبستگی ، من قصد داشتم که با او بروم ، اما همراه با صاحب خانه ، او مرا ترغیب کرد که بمانم و صید کنم ، همانطور که ایگور گفت: "کمتر از یک کیسه ماهی".

در اوایل صبح یخبندان ، مالک من را به یکی از خلیجهای نزدیک شهر برد ، جایی که حدود سه ده ماهیگیر در آن واقع بودند. با ورود قطار صبحگاهی ، تعداد خدمه ماهیگیری به طرز چشمگیری افزایش یافت. از آنجا که من نه از مخزن و نه برای چه ماهیگیری نمی دانستم ، شروع به مشاهده ماهیگیران کردم تا خوش شانس ترین را در میان آنها تعیین کنم. به تدریج از یکی به دیگری منتقل شدم و متعجب شدم که فهمیدم که هیچ کس بیش از دوازده حرامزاده کوچک ندارد. کلا برقی نبود!

من از همه ماهیگیران مونتاژ شده ، به خصوص به یک پیرمرد با کت بوم علاقه داشتم که کمی دور از بقیه نشسته بود. جلوی چشمان من ، او یک ماهی کاملاً مناسب و معقول را بیرون کشید ، اما او را خیلی سریع داخل جعبه ای گذاشت که من حتی واقعاً وقت نکردم آن را تشخیص دهم. به نظر می رسد که حرامی بود. او خیلی زود ماهی دیگری را صید کرد. اما نزدیک سوراخ ، در یک مکان مشهود ، یک برس کوچک و یخ زده بگذارید - این یک تأیید واضح است که ، آنها می گویند هیچ لقمه ای وجود ندارد.

با علاقه نزدیک شدم و سلام کردم. با این حال ، آن مرد به سلام من واکنش نشان نداد.

- من برای اولین بار اینجا هستم و می خواهم مشورت كنم: از چه طعمه ای برای ماهیگیری استفاده شود: یك چرخنده ، تكان دهنده یا یال ، - با تردید شروع كردم ، تا حدی از چنین استقبالی غیر دوستانه دلسرد شدم.

بدون اینکه به من نگاه کند ، زمزمه کرد:

- آنچه می خواهی بگیر

در آستانه رفتن بودم که ناگهان مرد سوراخهای نشیمنگاه آنها را بیرون آورد و از خود و یا از نشیمن خوشحال گفت:

- حالا می توانید سیگار بکشید.

فکر کردم این یک اشاره است ، من به طور اجباری یک بسته سیگار به او دادم. با این حال ، او به ژست من توجه نکرد و یک بسته بلومور را از جیب کتش بیرون آورد ، سیگاری روشن کرد و پس از مکث طولانی صادر کرد:

- انواع پرسه زدن در اینجا … - و ، پس از مکث ، با دلخوری پنهان ، ادامه داد: - روز دیگر نوعی ماهیگیر پیش من می آید - یک فرد فقیر: او حتی یک ماهی در روز خود ندارد. پدر ، او می گوید ، آیا شما اجازه می دهید یکی از میله های شما گرفته شود؟ شاید خوش شانس باشید؟ چرا اجازه نمی دهد؟ برو جلو ، می گویم چای جای خود را از دست نخواهد داد. فکر می کنم هنوز هم بهتر از این است که او در زیر بینی من مستقر شود و همه ماهی ها را بترساند. علاوه بر این ، زن ماهیگیر در ظاهر کاملاً بی فایده است.

با انداختن لب به لب ، او سرش را از اندوه تکان داد و ، احتمالاً ، همه چیزهایی را که در روحش جوشید ریخت:

- و این باید همین طور باشد - حتی پنج دقیقه از زمانی که او یک قلاب ماهی هر کیلوگرم ماهی را با قلاب برداشت نگذشته است! من ، همانطور که می بینید ، با اندازه کم حرفش را قطع می کنم ، و این احمق دقیقاً چنین ماهی است. و حتی روی طعمه من ، و در سوراخ من. به این ترتیب من ، ممکن است بگویم ، به یک فرد تصادفی با دستان خودم خوشبختی دادم.

همه اینها با چنان تلخی بیان شد که من حتی به نوعی احساس ناآرامی کردم: گویی تقصیر من بود که او اینقدر بدشانس بود. آشکارا اذیت شد ، او قصد داشت چیز دیگری بگوید ، اما من با عجله برای او آرزوی شانس کردم و بلافاصله عقب نشینی کردم. پس از چنین ملاقات ، اشتیاق به ماهیگیری را کاملا از دست دادم و گونی بدنام خالی ماند …

توصیه شده: