فهرست مطالب:

صف ماهی
صف ماهی

تصویری: صف ماهی

تصویری: صف ماهی
تصویری: ايفا والاصدقاء من قناة AMIGOS FOREVER! Arabic😍حقائق ومعلومات كاملة 😲 شو اسم امها ؟ 2024, ممکن است
Anonim

قصه های ماهیگیری

افسوس ، این روانشناسی یک ماهیگیر است: او همیشه به یک مکان قبلی نگاه می کند. به نظر او می رسد که آنجاست که کل ماهی ها در صف بی صبرانه طعمه ایستاده اند. و اگر ماهیگیران متوجه شوند که شخصی در حال گاز گرفتن است ، بلافاصله "خرد" می شوند ، یعنی با یک حلقه متراکم محاصره می شوند. و البته ، البته ، خداحافظی ماهیگیری: هیچ کس گاز نخواهد گرفت. من چنین چیزی را در زمستان امسال در خلیج فنلاند نزدیک ویبورگ دیدم …

به محض اینکه شایعه محبوب منتشر شد مبنی بر اینکه "خلیج فنلاند" در مدارس "گوشت گاو" بزرگ می رود ، صدها ماهیگیر برای شکار طعمه به آنجا هجوم می آورند. دهان به دهان از ماهیگیری به ماهیگیر دیگر پخش می شد: آنها می گویند ، هفته گذشته کسی اینقدر صید کرد ، دیگری - خیلی ، سوم - حتی بیشتر. و آنها ، به عنوان یک قاعده ، چهره های اغراق آمیز را به وضوح صدا می زدند. درست است ، این یک چیز معمول برای ماهیگیران است. و همه ، تشنه یک صید خوب ، چنین چیزی را استدلال می کنند: "چرا حال من بدتر است" ، به امید اینکه در یک جشن ماهیگیری شرکت کنند ، به مخزن هجوم بردند.

علی رغم این واقعیت که یخبندان از بیست درجه کمتر نبود و یک باد شدید شمالی ، رانش به ظاهر بی پایان را از طریق یخ عبور می داد ، ده ها ماهیگیر مانند نخود فرنگی از کالسکه ها بیرون ریختند و بدون هیچ تردیدی ، به سمت خلیج حرکت کردند. بی تاب ترین و تازه واردان دقیقاً روبروی ایستگاه ، در فاصله نه چندان دور از ساحل مستقر شدند. و اکثریت سریعتر به مکانهای عزیز خود شتافتند.

به تدریج ماهیگیران متفرق شدند: قسمت اصلی در خلیج وسیع باقی ماند (از جمله من) ، بقیه در قسمت باز خلیج ، پانصد متر دورتر مستقر شدند. ماهیگیران با سوراخ کاری و پایین آوردن تکل در آن ، مشتاقانه منتظر گزش بودند. اما افسوس که هیچ لقمه یا غنیمت نبود.

به جای روچ بزرگ آرزو ، گاه به گاه با okushka روچ ، روف و انگشت کوچک برخورد می کرد. و بیهوده بود که ماهیگیران با احتیاط یکدیگر را تماشا می کردند - روچ جامد نمی گرفت.

همسایه من در سمت چپ پیشنهاد کرد: "احتمالاً باد شمال مقصر است." - یا یخبندان شدید ، - ماهیگیر دیگر فکر خود را ادامه داد.

… بلافاصله نسخه های دیگر بلافاصله دنبال شدند ، و پارس کردن را توجیه کردند. این کار ادامه داشت تا زمانی که ماهیگیر در حال حرکت از کنار ما پرتاب نکرد: - در حالی که حاشیه های خود را در اینجا تیز می کنید ، آن ماهیگیر با لباس های سبز ، - اشاره ای به خروج از خلیج کرد ، - یک شیطان بسیار مناسب را می کشد!

ماهیگیران به یکدیگر نگاه کردند و ساکت شدند. چند دقیقه بعد همسایه من در سمت چپ از جعبه بلند شد و گویی خطاب به کسی نیست ، توضیح داد:

- من احتمالاً میرم ببینم چی چیه …

اما به دلایلی رفتم که با یک میله ماهیگیری و یک جعبه "نگاه" کنم.

و اگرچه ، از محلی که ما بودیم ، دشوار بود که ماهیگیر را با لباس های سبز بپوشانیم ، اما مشخص بود که توده های فزاینده ای از ماهیگیران در اطراف او متمرکز شده اند. طاقت نیاوردن ، من هم به آنجا رفتم. اما هیچ مقابله ای ، فقط برای کنجکاوی.

حتی در راه سوراخ ، جایی که مرد لباس سبز سبز در حال ماهیگیری بود ، من یک عکس آشنا دردناک را دیدم: بسیاری از افرادی که می خواستند موفقیت را با او به اشتراک بگذارند ، در اطراف ماهیگیر موفق جمع شدند. علاوه بر این ، کسانی که دیرتر از دیگران آمدند ، به معنای واقعی کلمه نیم متر از او سوراخ کردند. و او واقعاً گاز گرفت! او به طور مرتب یک ماده سنگین وزن را از سوراخ بیرون می کشید.

مردی که لباس سبز پوشیده بود از دیدن جعبه لباس سبز از جعبه بلند شد و خطاب به همه گفت:

- بچه ها بیایید بدون بازار برویم. روی صندلی من بنشین ، میله و ماهی مرا بگیر. فقط به یک شرط: ماهی صید شده ، جای خود را به دیگری بدهید. خلاصه ، در صف قرار بگیرید.

او ، همانطور که معلوم شد ، "بلغور جو دوسر" را روی جگر گرفت و لارو را با پروانه بیدمشک روی قلاب کاشت. و این ماهیگیری شگفت انگیز آغاز شد … صاحب میله ماهیگیری به هر شخصی که آرزو می کند یک لارو اهدا کرد. و جالب اینکه ، علی رغم این واقعیت که هر یک از ماهیگیران روش خاص خود را برای بازی با یک بازی جغرافیایی داشت ، اما لقمه ضعیف نشد.

کسی موفق شد دو عدد راچ ، یک نفر را بدست آورد و برخی هنوز به نوبت نرسیده اند که پسر با لباس سبز گفت:

- همه بچه ها ، ماهیگیری به پایان رسیده است ، زیرا نازل دیگر وجود ندارد ، - و برای اقناع ، او یک جعبه خالی از زیر پروانه بیدمشک به تماشاگران نشان داد. - راز سوراخ شما چیست؟ - از کسی از اطراف پرسید - من سوراخ را با لارو پروانه بیدمشک تغذیه کردم ، و روچ فقط آن را ادامه می دهد. بله ، و من یک مسابقه مربوطه دارم. ماهیگیر خوش شانس توضیح داد و جعبه را بست.

مشت را بلند کرد و با صدای بلند گفت: "آقایان چائو!" و با خوشحالی سوت زد ، به سمت ساحل حرکت کرد.

بعد از رفتن او ، ماهیگیری روی سوراخ او ادامه یافت … اما بدون موفقیت قبلی. شاید به این دلیل که هیچ کس پروانه بیدمشک نداشت ، یا شاید یک ماهی بزرگ به مکان دیگری رفته باشد ، یا شاید یک پسر با لباس سبز لباس شانس خود را با او گرفته باشد. بنابراین راز حفره (البته اگر وجود داشت) ، حل نشده باقی ماند.

توصیه شده: