فهرست مطالب:

یکی به دیگری می ارزد
یکی به دیگری می ارزد

تصویری: یکی به دیگری می ارزد

تصویری: یکی به دیگری می ارزد
تصویری: Ramin Fazli - Hanoz Dar Pakhtagee - Medly 2024, ممکن است
Anonim

قصه های ماهیگیری

شاید ، شکارچیان به دلیل دروغ های گزاف خود بیشتر مورد تمسخر قرار می گیرند. آیا ماهیگیران از آنها عقب هستند؟ نمی توانم قضاوت کنم من فقط یک مورد را از روی عمل ماهیگیری به شما می گویم. و خواننده می تواند تصمیم بگیرد که آیا دروغ در میان ماهیگیران وجود دارد.

صبح زود که برای ماهیگیری می رفتم هوا خوب بود. وزش نسیم جنوب ، گرم و سبک. افسوس ، وقتی از واگن قطار پیاده شدم و به سمت محل ماهیگیری در رودخانه حرکت کردم ، هوا به طرز محسوسی تغییر کرد. باد شدیدی می وزید ، ابرهای تاریک پراکنده می شدند و به زودی همه چیز در زیر نور خورشید درخشید.

او در محل معمول خود در محل تلاقی یک جویبار کوچک به داخل رودخانه مستقر شد. نوک زدن بد بود. احتمالاً ماهی ها مثل من گرم بودند. من خیلی خواب آلود بودم و برای اینکه به نوعی روحیه بگیرم ، هر از گاهی باید کنار ساحل قدم می زدم. سرانجام ، نیش منتظر مدت ها به دنبال آن افتاد و اولین جایزه من انگشت کوچک بود. برای خر استفاده کرد

با فرار از گرمای شدید هوا ، او به زیر سایه صنوبر نزدیک رفت. و به سرعت چرت زدم.

پسری مرا بیدار کرد. با دویدن به سمت من ، او غر زد:

- عمو عمو ببین یه لقمه داری!

و وقتی چشمانم را باز کردم ، او به مکان دونکا اشاره کرد.

با گرفتن میله انقباض ، سعی کردم تکل را بیرون بیاورم ، اما تسلیم نشد. ظاهراً ماهی موفق شد آن را به چمن بکشاند ، جایی که در آن گرفتار شد. بیهوده چپ ، راست ، بالا کشیدم - همه چیز بی فایده است. دستکاری های من ماهیگیران دیگر را به خود جلب کرد ، آنها با اشتیاق شروع به بمباران کردن با نکاتی کردند:

- عجله نکنید ، کمی رها شوید.

- قاطعانه رفتار کنید: بیشتر بکشید.

- میله را پایین نگه ندارید ، ممکن است خط شکسته شود.

- مکث کنید ، میله را بزنید ، شاید ماهی به خودی خود از چمن خارج شود.

در ابتدا سعی کردم از توصیه های افراد خیرخواه پیروی کنم ، اما سریع فهمیدم که این یک تمرین کاملاً بی معنی است. بنابراین او لباس خود را از تن درآورد و به درون آب بالا رفت. ماهی ها واقعاً تخته را به داخل چمن ها می کشیدند ، اما این ردیف نه روی گیاهان بلکه در یک دام کوچک گیر می افتاد. از آنجا که دام در عمق بیش از یک متری بود ، مجبور شدم غواصی کنم. بدون مشکل ، او خط را آزاد کرد ، ماهی را به سمت خود کشید و سپس آن را بالای آب بلند کرد. روی قلاب یک تکه پایک حدود یک کیلوگرم قرار داشت.

وقتی مشاوران نظاره گر متفرق شدند ، من یک راچ دیگر گرفتم و دوباره از آن برای خر استفاده کردم. درست قبل از غروب آفتاب ، در آستانه پایان ماهیگیری ، نگاهی به الاغ انداختم و میله را دیدم که به سمت آب خم شده بود. بدون تردید قلاب شدم و بلافاصله از وزن احساس کردم که یک جام جام بر روی قلاب وجود دارد. و در حقیقت ، پس از یک مبارزه کوتاه ، یک گربه ماهی سه کیلوگرمی به ساحل کشیده شد. با این حال ، داستان با دو ماهی صید شده به همین جا ختم نشد …

در حال حاضر در قطار ، هنگامی که ماهیگیران در محفظه بعدی در حال بحث در مورد فراز و نشیب های امروز بودند ، یکی از آنها گفت:

- و باید همین طور باشد ، چقدر پسر با تی شرت آبی خوش شانس بود: در حالی که کمار در سایه بود ، دونکا ابتدا یک پیکه به مدت دو کیلوگرم ، و سپس یک گربه ماهی به مدت پنج کیلوگرم دریافت کرد.

بقیه ماهیگیران با او موافق بودند که واقعاً یک شانس بزرگ بود.

پسر با تی شرت آبی من هستم. درست است ، اکنون در قطار ، علاوه بر یک تی شرت آبی ، کت نیز پوشیده ام.

یک هفته بعد دوباره به جای همیشگی خود برگشتم. با پرتاب میله ماهیگیری به داخل آب ، شناور را تماشا می کنم. بعد از مدتی قدمهایی از پشت سرم شنیده شد. به اطراف نگاه کردم و دیدم یک مرد میانسال قابل احترامی با کلاه حصیری و عینک های تیره دیده است.

او با اطمینان گفت: "مرد جوان در جای اشتباهی گیر بیا" و پس از مکث توصیه کرد: "شما باید زیر آن درخت ماهی بگیرید" ، او به صنوبر اشاره کرد که دفعه قبل زیر آن چرت زدم. - چند روز پیش ، پسری که مرا در اینجا غافلگیر کرد ، یک سوپ پیک را به مدت سه کیلو با قلاب و یک گربه ماهی حداقل شش ke-ge روی الاغ گرفت.

اول حتی من جا خوردم و بعد خندیدم …

وقتی به او گفتم همه چیز چطور است ، او باور نکرد ، اما با محکومیت گفت:

- یک فرد قابل اعتماد در مورد این ماهی ها به من گفت. و شما ، در تلاش برای نشان دادن یک ماهیگیر موفق ، چند افسانه اختراع شده به من پیشنهاد دهید!

بنابراین پس از آن باور کنید که فقط شکارچیان دروغگویان مطلق هستند. به نظر می رسد که در میان ماهیگیران تعدادی وجود دارد. در یک کلام ، یکی ارزش دیگری را دارد اما در غیر این صورت: دو جفت چکمه …

الكساندر نوسوف

توصیه شده: