فهرست مطالب:

توسط یک پایک کشیده شده است
توسط یک پایک کشیده شده است

تصویری: توسط یک پایک کشیده شده است

تصویری: توسط یک پایک کشیده شده است
تصویری: ریحانه پارسا بالاخره از کونش رونمایی کرد - ریحانه پارسا لخت شد 2024, ممکن است
Anonim

قصه های ماهیگیری

هنگامی که برای اولین بار به این دریاچه جنگلی در کارلیا آمدم ، این احساس افسرده کننده ای برای من ایجاد کرد ، زیرا یک بیضی به طول یک کیلومتر بود که از غرب به شرق کشیده شده بود و سه شنل در آن بیرون زده بود. سواحل صخره ای و اسکله آب پر از درختان افتاده بود. و فقط در انتهای هر پنج خلیج دیواری سه متری از گلدان ، نی و نی وجود داشت.

هوا هم خوشایند نبود. هوا ابری و خیلی باحالی بود. ابرهای خوشه ای کم رنگ و خاکستری سربی به آرامی از دریاچه رد می شوند ، و گاهی اوقات یک باران خوب و ناخوشایند آهسته می کنند. امواج ، روی سنگ ها می دویدند ، با سر و صدا به ساحل می زدند و با صدای خش خش به عقب می غلتیدند.

اما من برای تحسین طبیعت نیستم بلکه برای ماهیگیری به اینجا آمدم. و از آنجا که هیچ قایقی در دریاچه وجود نداشت (و ماهیگیری در محافل بدون قایق یک عدد خالی است) ، من تصمیم گرفتم یک قایق بسازم. خوشبختانه تعداد کافی سیاهههای مربوطه در اطراف وجود داشت. پنج چوب دو متری را به هم محکم کردم ، یک صندلی را متصل کردم ، پارو درست کردم. نیازی به گفتن نیست که کار من ناخوشایند و نسبتاً ناپایدار بود ، اما برای ماهیگیری در محافل کاملاً مناسب بود. روی آن هر روز از 6 تا 10 پیک وزن از یک تا سه کیلوگرم می گرفتم. برخی از آنها نمک ، بقیه خشک شدند.

در آن صبح به یاد ماندنی ، ماهیگیری طبق معمول ادامه یافت. ماگ ها را در یک زنجیره روی سطح آب قرار دادم و به آرامی به دنبال آنها حرکت کردم. نیم ساعت ، یک ساعت - حتی یک لقمه نیست. می خواستم به سمت ساحل حرکت کنم که یکی از حلقه ها برگشت و بلافاصله در آب فرو رفت. از آنجا که غوطه ور شدن دایره کف چندان آسان نیست ، مشخص بود که طعمه بزرگی صید شده است.

من به آرامی شنا می کنم ، خط را با پارو قلاب می کنم و دایره را در دستانم می گیرم. اما همین که شلی را برداشتم ، ماهی با چنان نیرویی تکان می خورد که قایق بسیار خطرناک کج می شد و فقط به طور معجزه آسایی برعکس نمی شد. در همین حال ، ماهی در حال کشیدن قایق از دریاچه بود ، به طوری که هر از گاهی انتهای جلوی خود را در آب فرو می برد. و به سختی توانستم تعادل خود را حفظ کنم.

در وسط دریاچه ، ماهی کمی کند شد و من با احتیاط شروع به کشیدن آن به سمت قایق کردم. و هنگامی که او شمعی را در فاصله چند متری او ساخت - او به معنای واقعی کلمه یک متر از آب پرید ، من حتی جا خوردم و به این هیولا نگاه کردم. من نه تنها هرگز چنین پیکی ندیدم ، بلکه حتی هرگز آن را ندیدم.

در همین حین ، ماهی ها قایق را حتی با زور بیشتری می کشیدند ، اما اکنون به ساحل سمت چپ می رسانند. باید پذیرفت ، وضعیت بحرانی شده است. به دلیل این مسابقه عصبانی ، هر لحظه می توانستم در آب باشم. اعتراف می کنم ، حتی یک فکر ناجوانمردانه داشتم: کنار کشیدن از مبارزه - کنار گذاشتن حلقه. با این حال ، من فقط برای لحظه ای تردید کردم ، هیجان ماهیگیری بر ترس من غلبه کرد و جنگ را ادامه دادم.

تصمیم گرفتم پیک را خسته کنم. برای این کار ، او خط را کشید ، یک حرکت تند و سریع ایجاد کرد ، مثل اینکه ماهی را به سمت خود می کشد. در پاسخ ، او یک پرتاب سریع انجام داد ، و خط ممکن بود ترکیده باشد ، اما من به موقع اسلحه را رها کردم و این اتفاق نیفتاد. در پایان ، من موفق شدم پایک را به قایق بکشم ، اما بعد با آن چه باید کرد؟ با پارو زدن؟ با این حال ، برای چنین غولی فقط یک کلیک است. درست است ، من یک پوشش با یک هچ توریستی روی کمربندم داشتم ، اما چگونه می توانم از آن استفاده کنم؟

بعد از ماهی دیگر ، هرچند تند و سریع انرژی ماهی ، تصمیم گرفتم سعی کنم آن را به آبهای کم عمق نزدیکترین خلیج بکشم. پس از محکم کردن دایره با چرخاندن خط به دور درخت قایق ، او به آرامی شروع به قایقرانی به ساحل کرد. هر از گاهی متوقف می شد و به ماهی که کمی استراحت نمی داد ، خط را کشید و آنرا تحریک کرد. با چنین حرکات ریزی به تدریج به توده های نی نزدیک شدیم.

در فاصله چند متری آنها ، خط را به صورت ایمن به قایق بستم و بی سر و صدا در آب قرار گرفتم. عمق کمی بیش از یک متر بود. با بیرون آوردن کلاه از پوشش آن ، آن را در آغوش خود قرار داده و با احتیاط شروع به کشیدن پایک به سمت خود کرد. او که مرا خیلی نزدیک دید ، دور شد و دوباره قایق را کشید. اما او به سرعت متوقف شد. دوباره امتحان کردم و به محض اینکه سر ماهی از طول بازو بلند شد ، بلافاصله هچ را گرفتم و داخل سر پیک ، دقیقاً بالای چشم ها فرو کردم. آبی که در اطرافش می جوشید قرمز شد. و من ضرب و شتم و ضرب و شتم … و فقط وقتی کاملا خسته شدم ، و توجهی به جام نکردم ، با سختی بسیار به ساحل رسیدم. سرم آشفته بود ، دست و پاهایم می لرزید و به نظر می رسید پر از سرب است. نمی خواستم فکر کنم و حرکت نکنم.

نمی دانم چه مدت دراز کشیدم ، اما وقتی از خواب بیدار شدم ، دیگر هوا تاریک شده بود. اولین کاری که کردم این بود که به دریاچه نگاه کردم. شکم سفید پیک به صورت موزون روی امواج کنار قایق لرزید. و گرچه احساس خوبی نداشتم ، با این وجود قدرت خود را جمع کردم ، قایق را به آب کم عمق کشیدم ، به نوعی روی آن نشستم و با دشواری چرخاندن پارو ، آن را به ساحل ، آنجا که چادر بود ، فرستادم. پیکه را به دوش کشیدند.

من قطعه خود را وزن کردم. وزن کلی کمی بیش از 16 کیلوگرم بود. هر بار که به سر سنگین پایک با دهانی دندانه ای باز و بزرگ که اکنون روی میز کار من است نگاه می کنم ، حوادث روزی را که این ماهی را صید کردم دوباره زنده می کنم.

توصیه شده: