فهرست مطالب:

ماهیگیری در زمستان. ما اشتباهات دیگران را تکرار نمی کنیم
ماهیگیری در زمستان. ما اشتباهات دیگران را تکرار نمی کنیم

تصویری: ماهیگیری در زمستان. ما اشتباهات دیگران را تکرار نمی کنیم

تصویری: ماهیگیری در زمستان. ما اشتباهات دیگران را تکرار نمی کنیم
تصویری: صید ماهی زیبا در سد #ساوه #بویله_کپوری #بویله #ریسه#کپور #بویله_دستساز #کپورگیری 2024, ممکن است
Anonim
ماهیگیری در زمستان
ماهیگیری در زمستان

قصه های ماهیگیری

وقتی من و وادیم ، همراه ثابت ماهیگیری از قطار پیاده شدیم ، بلافاصله متوجه شدیم که برخلاف معمول ، غیر از ما ماهیگیرانی در سکو نبودند. با تعجب به هم نگاه کردیم …

وادیم با نگرانی هنگامی که به سمت خانه میخائیل سوشنیکف حرکت کردیم ، جایی که همیشه قبل از رفتن به دریاچه توقف می کردیم ، با نگرانی گفت: "اینجا مشکلی وجود دارد."

ترس ما توسط میخائیل تأیید شد:

- و اگرچه ، همانطور که می فهمید ، یخ زدگی یخ ها هنوز دور است ، به دلیل ذوب شدن ، یخ های دریاچه در بسیاری از نقاط ترک خورده اند ، و در برخی مکان ها دره هایی ظاهر شده اند. بنابراین اکنون ماهیگیری فقط مخصوص عاشقان شدید است.

مکث کرد ، با جستجوی ما نگاه کرد ، ظاهراً انتظار واکنش ما در برابر اخطار را داشت. اما سکوت کردیم و نمی دانستیم چه جوابی بدهیم.

سرانجام ، وادیم تصمیم گرفت تا مکث طولانی مدت را خنثی کند و پرسید:

- و با این وجود افراد افراطی وجود دارد؟

- هفته گذشته دو نفر بودند ، بنابراین یکی از آنها از سوراخ بازدید کرد. خوشبختانه او غرق نشد.

- وای! - وادیم حیرت زده شد ، - به میشا بگویید چگونه بود …

- من خودم نمی دیدم چه اتفاقی در آن زمان روی دریاچه می افتد. و من فقط از سازونیچ پیر که همه شما او را خوب می شناسید در مورد آن می دانم. بنابراین ، من فقط آنچه را که از او شنیده ام بازگو می کنم.

و این همان چیزی است که میخائیل گفت …

دو نفر برای یک سفر ماهیگیری به روستا آمدند. ما جیپ را در ساحل ، درست بیرون باغ Sazonych قرار دادیم ، تکل را برداشتیم و به دریاچه رفتیم. سازونیچ سعی کرد با آنها تعقل کند: آنها می گویند ، جایی که نزدیکان شما را برده اند ، می توانید به راحتی شکست بخورید. مرد بزرگ گونه قرمز به او توصیه کرد: "پیر دانشمند را یاد نده ،" این اولین روزی نیست که ماهیگیری می کنیم. به محض اینکه پا به یخ گذاشتند ، سگ سازونیچ بر روی آنها پارس کرد. سازونیچ سرش را تکان داد: "می بینی ،" حتی سگ به تو هشدار می دهد. "مخلوط خود را ساکت کن وگرنه او را می کشم!" - شریک مرد بزرگ تهدید کرده است.

تهدید به وضوح سازونیچ را لمس کرد ، و بنابراین او با کینه در صدای خود گفت: "من در زندگی ام افراد زیادی را مانند شما در اینجا دیده ام که در سوراخ فرو می روند. درست است که همه آنها ظاهر نشده اند. " مرد بزرگ جلوی او را گرفت و گفت: "کروک نزن ، حرامزاده پیر" ، آنها با احتیاط قدم برداشتند و در یخ سرگردان شدند. آنها حتی بیست متر هم نرفته بودند که با ترک خوردند. با این حال ، او جلوی ماهیگیرهای کاکایی را نگرفت.

آنها به ساحل بازگشتند ، تیرهای توسکا را با یک هچ خرد کردند ، آنها را مانند ریل های باریک روی یخ گذاشتند و به سمت نیزارهای نی حرکت کردند. با خیال راحت به آنها رسیدیم و ماهیگیری را شروع کردیم. نیش بد بود ، و پس از مشورت آنها شروع به حرکت در امتداد نی کردند و به تدریج از ساحل دور شدند. سرانجام ، آنها به یک مکتب ماهی برخوردند و صید آنها به سرعت افزایش یافت.

پس از مدتی ، ظاهراً شریک مرد بزرگ یک ماهی بزرگ را برداشت و به هیچ وجه نتوانست آن را از چاله خارج کند. پس از چندین تلاش ناموفق ، رفیق خود را به کمک فراخواند. گفتن آنچه بعد اتفاق افتاد دشوار است: یا مرد بزرگ ، با عجله به سمت او ، لغزید ، یا خیلی ناگهانی روی تیرها قدم گذاشت ، اما یخ زیر او شکست. قطب ها غارنشین شدند و او خود را در سوراخ تشکیل شده یافت. "کمک!" - او با دل فریادی فریاد زد.

شریک زندگی اش احمقانه عجله کرد ، نمی دانست چه کاری انجام دهد. او سعی کرد یک تیر را برای رفیقی که در دردسر است ، دراز کند ، اما چنان ناخوشایندانه این کار را کرد که سازونیچ نتوانست آن را تحمل کند و از ساحل فریاد زد: "همان جا که هستی بمان ، سرت باغ است ، در غیر این صورت خودت نابود خواهی شد! و تو روی میله ها حرکت نمی کنی. " با وجود سن بالا ، سازونیچ به سرعت به خانه دوید و با پا و سیم پیچ طناب بازگشت.

طناب را به صورت حلقه ای در ساحل پراکنده کرد: یک سر آن را به تنه توسکا گره زد و از طرف دیگر یک حلقه درست کرد. حلقه را برداشت و دائماً یخ را با یخ می زد ، به سمت سوراخ حرکت کرد. سگی هم دنبالش آمد. قبل از رسیدن به ده متری سوراخ ، سازونیچ متوقف شد ، سگ را با دست نوازش کرد و با محبت گفت: "کوپید را ول نکن ، بیا!"

سگ یک حلقه در دندانهای خود گرفت و به سمت سوراخ قوز کرد. وقتی به او رسید ، وارد شد تا مرد بزرگ بتواند با دستش به حلقه برسد. بار اول ، از ترس اینکه یک حرکت ناگهانی ایجاد کند و به درون افسنطین بیفتد ، او را از دست داد. سگ طناب را از آب بیرون آورد و دوباره امتحان کرد. این بار موفق است. با فشار دادن قدرت ، سازونیچ و شریک مرد بزرگ مرد بیچاره را روی یخ کشیدند و سریع او را به داخل خانه هدایت کردند.

مرد بزرگ هیجان زده پس از گرم شدن و بهبودی از چنین شوکی گفت: «پدر ، تو جان مرا نجات دادی. جیپ را بردار! " سازونیچ کنار زد و گفت: "چرا من به کلوس شما احتیاج دارم؟" "فروش". "من این کار را نمی کنم." مرد بزرگ با گیجی به او نگاه کرد و پس از مکث ، قاطعانه پیشنهاد کرد: "پس پول را بردار." "هنوز چه … - سازونیچ عصبانی شد ، - آنها برای من چه هستند؟" "خانه را درست می کنی ، خیلی گرم نیست" "زندگی من کافی است!" - گفت که چگونه Sazonych قطع شده است. "خوب ، پس حداقل مقداری دنده بردار." "من مقداری دنده می گیرم. با تشکر".

- در این باره آنها تصمیم گرفتند ، - میخائیل داستان را تمام کرد.

او از وادیم به من نگاه کرد و نصیحت کرد:

- بنابراین برادران ، ماهیگیران ، در طبیعت استراحت می کنند. و ماهیگیری زمان دیگری خواهد بود ، زیرا ماهی به جایی نخواهد رفت …

من و وادیم بدون اینکه حرفی بزنیم سرمو تکون دادیم.

الكساندر نوسوف

عکس الکساندر لازارف

توصیه شده: