فهرست مطالب:

راز سوراخ جادویی
راز سوراخ جادویی

تصویری: راز سوراخ جادویی

تصویری: راز سوراخ جادویی
تصویری: آموزش شعبده بازی با پول !! (کاپرفیلد) 2024, آوریل
Anonim

قصه های ماهیگیری

از آنجایی که در جوانی ام در زمستان فرصت صید کپور چلیپایی (دقیق تر کپور چلیپایی) را پیدا کردم ، ساده لوحانه اعتقاد داشتم که چنین چیزی وجود ندارد ، اما هنوز هم تجربه صید این ماهی را دارم. با این حال ، از همان زمان دانشجویی ، متقاعد شدم که تجربه "صلیبی" من بی ارزش است. تمام تلاش ها برای صید ماهی کپور چلیپایی در زمستان در مخازن کاملاً بزرگ بی نتیجه بود. معلوم شد که ، در حالی که صید ماهیان چلیپایی را در دریاچه ای که ذکر کردم ، می دانستم ، من هیچ چیزی در مورد اردوگاه و ظرافت صلیبی ها نمی دانستم. بنابراین ، برای مدت طولانی نمی توانستم در زمستان کپور بگیرم. طبق معمول ، شانس کمک کرد.

وقتی در سفر ماهیگیری بعدی ام ، در خانه یکی از ساکنان محلی کوزمیچ ظاهر شدم که همیشه با او می ماندم ، یک میهمان با او پیدا کردم - مردی میانسال با کت لحافی وصله دار و چکمه های بلند. اما او تأثیر ناخوشایندی روی من گذاشت: من حتی می گویم به نوعی نامرتب بود - خشن ، شلخته …

كوزمیچ او را معرفی كرد: "این رودیون است." اسم خودم را گذاشتم.

کوزمیچ ادامه داد: ابتدا به من و سپس به رودیون نگاه کرد: "رودیون یک ماهیگیر نابجای است و می داند چگونه هر ماهی را در هر دریاچه ای در منطقه صید کند."

- دوست دارید چه نوع ماهی صید کنید؟ - رودیون از من پرسید:

بدون تردید جواب دادم: "کپور".

- و شما می دانید که حتی یک خرس در سیرک نیز به صورت رایگان کار نمی کند … - رودیون به من خیانت کرد ، هنوز به من نگاه می کند.

من این مکالمه را که بیشتر شبیه اخاذی بود دوست نداشتم. بنابراین من چیزی نگفتم. و گرچه سوال به طور خاص به من خطاب شده بود ، كوزمیچ گفتگو را ادامه داد:

- تو رودیون هستی ، زیاد خودت را دفن نكن.

او پاسخ داد: "و من زیاد طلب نمی کنم ، و برگشت به من ، پرسید:" آیا قلاب ، جک ، قاشق داری؟

"یک چیزی هست." به من نشان دهید … من آن را نشان دادم. برای مدت طولانی ، او به دقت موشکافانه زرادخانه نه چندان غنی من از طعمه های ماهیگیری را بررسی کرد و چندین قلاب ، پنج جیغ و دو لوس کوچک را انتخاب کرد. و با خنده ای راضی اعلام کرد:

- فردا صبح من به دنبال تو می آیم ، و تو به دلخواه کپور می گیری.

او خیلی زود ظاهر شد ، زمانی که تاریکی هنوز همه چیز را در اطراف حجاب غلیظی پوشانده بود. از آنجا که من در آمادگی کامل قرار داشتم ، به محض اینکه Rodion پنجره را زد ، از خانه خارج شد و ما بلافاصله به دریاچه حرکت کردیم. ملو برف ها در جریان های زنده به صورت دسته ای در حال پیچ و تاب بودند و هر از چند گاهی از مسیر ما در جهات مختلف عبور می کردند. راهنمای من ، به روشی نامفهوم ، در تاریکی زمین حرکت می کرد و ما هرگز از مسیر درست فاصله نگرفتیم. به محض آغاز طلوع فجر ، ما خود را در دریاچه یافتیم: در وسط یک خلیج کوچک متوقف شدیم. با نگاهی به اطراف ، رودیون ، طبق برخی از نشانه های فقط شناخته شده برای او ، محلی را انتخاب كرد و اگرچه در آن نزدیك سوراخ قدیمی بود ، اما کمی كنار كشید و دستور داد: "اینجا را مته بزن". وقتی من سوراخ را سوراخ کردم ، او شروع به آموزش من کرد:

- اگر فقط از این سوراخ بگیرید ، در دیگران نیش نمی زند. قبل از شروع ماهیگیری ، به آن طعمه ای می اندازید ، - و او یک پارچه را کنار سوراخ قرار داد ، که در آن تا حدی به اندازه یک توپ پینگ پنگ پیچیده شده بود. سپس ادامه داد: - دو توده به داخل سوراخ بیندازید. در عرض نیم ساعت با این میله ماهیگیری را شروع می کنید ، - او یک میله ماهیگیری خانگی زمستانی به من داد. در انتهای خط ، یک قلاب ده سانتی متر بالاتر از جیگ گره خورده بود (نگاه کنید به تصویر).

- شما طوری عمل می کنید که قلاب دارای کرم در پایین قرار داشته باشد ، و جیغ کمی بالاتر است. نیازی به حرکت نیست. عمق آن یک و نیم متر است. اگر گزش متوقف شد ، توده دیگری را درون سوراخ بیندازید و سی تا چهل دقیقه صبر کنید. اگر گاز گرفتن از سر نگرفت ، در میله های ماهیگیری خود حلقه کنید …

و دریاچه را ترک کرد بدون اینکه به عقب نگاه کند.

من ماهیگیری را شروع کردم. قبل از پرتاب این گلوله ها به داخل سوراخ ، آنها را در دستان خود نگه داشتم ، آنها را معاینه کردم و بو کردم. نه بلافاصله ، اما هنوز فهمیدم که آنها از مخلوطی از خاک رس با کود گاو تشکیل شده اند. او که قطعات گرد را به داخل آب انداخت ، شروع به تنظیم تکل کرد. و بیست دقیقه بعد شروع به ماهیگیری کرد. آنها ابتدا کوچک ها و سپس چلیپاهای بزرگتر را برداشتند. این یک سوراخ واقعاً جادویی بود! درست است ، فقط دو ماهی به اندازه یک کف دست بودند ، بقیه کوچکتر بودند. وقتی گاز گرفت متوقف شد من موفق شدم حدوداً دوازده صلیبی را بگیرم. به دنبال دستورالعمل های رودیون ، او دور دیگری را به داخل سوراخ انداخت ، مکث کرد و گاز گرفتن از سر گرفت … افسوس ، این بار طولانی نشد. اما در همان حال ، معلوم شد که غنائم من نیم دوازده صلیبی دیگر است. بیهوده سعی کردم نیش را دوباره احیا کنم: من قطعه های گرد ، کرم های خون کوچک را به سوراخ ریختم ، همه بیهوده - ماهی آن را نگرفت. این پایان سفر ماهیگیری بود.

وقتی به خانه كوزمیچ برگشتم ، رودیون را آنجا یافتم. "خوب ، چگونه؟" - او به من برگشت. من گرفتن را نشان دادم.

- به رودیون بگو ، - من وقتی پشت میز نشسته بودیم پرسیدم ، - راز این سوراخ جادویی شما چیست؟

او با خصومت به من نگاه کرد و فقط یک جمله گفت:

- شما خیلی چیزها خواهید دانست ، سریع پیر می شوید.

… سوراخ جادویی راز خود را حفظ کرده است.

توصیه شده: