فهرست مطالب:

خیلی بدجنس است
خیلی بدجنس است

تصویری: خیلی بدجنس است

تصویری: خیلی بدجنس است
تصویری: آموزش خوشبو کردن و خوشمزه کردن نانازی توسط ندایاسی خاص برای دختران بدبو 2024, ممکن است
Anonim

قصه های ماهیگیری

چندین سال پیش این فرصت را داشتم که (البته به عنوان تماشاگر) در یک سفر ماهیگیری گربه ماهی شرکت کنم. این اتفاق در رودخانه اورال افتاد. ماهیگیران محلی که فرصتی برای برقراری ارتباط با آنها داشتم ، هم در quok و هم در donk ماهیگیری می کردند. از آن زمان ، من هنوز هم مشتاقانه می خواستم ، اگر خودم این شکارچیان را شکار نکنم ، حداقل ببینم دیگران چگونه این کار را می کنند.

گربه ماهی
گربه ماهی

اول از همه ، لازم بود که فهمید: این ماهی در کدام مخازن منطقه ما یافت می شود. بیشتر ماهیگیرانی که توانستیم از آنها سوال کنیم با اطمینان اظهار داشتند که در رودخانه ولخوف گربه ماهی وجود دارد ، اما خیلی مطمئن نیستند که گفته می شود آنها هنوز آن را در رودخانه لوگا صید می کنند. برای مدت زمان طولانی ، به دست آوردن هیچ اطلاعاتی در مورد گربه ماهی و گربه ماهی امکان پذیر نبود.

و فقط در این زمستان سرانجام خوش شانس شدم. یک بار ، در میان ماهیگیرانی که در لادوگا مشغول ماهیگیری راک بودند ، پرسیدم: "بچه ها ، هیچ کس ماهیگیری را که با شکار گربه ماهی آشناست ، نمی شناسد؟" و در اینجا یک مرد با کت برفی ، که در کنار من قرار داشت ، بدون اینکه از سوراخ نگاه کند ، گفت:

- خیلی دور از اینجا دوست من استاس کودرین زندگی می کند. او و همسرش لورا اطلاعات زیادی در مورد این تجارت دارند. مخصوصاً لورا او علاوه بر اینکه یک ماهیگیر ماهر است ، یک فرد طلایی نیز هست. این زن آنقدر ریزه کاری است که اگر میهمانان ماهیگیرشان (غالباً مست) وسایل و وسایل خود را با خود فراموش کنند ، پس آنها آنها را برای سالها با دقت نگه می دارد ، امیدوار است که ماهیگیران بدشانس یادشان بیاید و قطعاً برای آنها بازگردند. اگرچه تاکنون چنین موردی وجود نداشته است.

شهرکی که آن مرد با کت طوفان نامگذاری کرد ، در دهانه Volkhov بود و اگر به ماهیگیران اعتقاد دارید که در این رودخانه گربه ماهی وجود دارد ، این دقیقاً همان چیزی است که من به آن نیاز دارم.

… زمستان به پایان رسید ، یخ ها روی رودخانه ها روان شدند و سرانجام من توانستم از دهانه وولخوف خارج شوم. استانیسلاو کودرین ، مردی محترم و حدوداً شصت ساله ، به همراه همسرش سیب زمینی را در باغ سبزیجات کاشت. وقتی هدف وی را برای وی توضیح دادم ، او با دقت به من نگاه كرد و گفت:

- ما سومو را با راهنمایی لورا الكساندرونا سكست می كنیم. اما شب خواهد بود. در ضمن می توانید میله چرخان را تاب دهید.

و اگرچه در طول روز که می درخشید آفتابی و آرام بود ، اما عصر غروب هوا به طرز چشمگیری تغییر کرد. باد سرد شمالی وزید ، آسمان در ابرهای خاکستری سربی فرو رفت. پیش از این در تاریکی ، هر سه ما سوار قایق شدیم: من در کمان مستقر شدم ، استانیسلاو در عقب مستقر شد ، همسرش کنار پاروها نشست. من تصور نمی کنم که قضاوت کنم که آنها چگونه در تاریکی حرکت می کنند ، اما بعد از چهل دقیقه لورا قایقرانی را متوقف کرد و گفت:

- استاس ، بیایید از اینجا شروع کنیم …

هر چقدر به تاریکی اطراف نگاه کردم ، واقعاً چیزی نمی دیدم. تنها چیزی که می توانم بگویم: ما در فاصله کمی از توده های چمن ایستاده بودیم. استاس بعد از اینکه یک قورباغه را روی نوک سه گانه کاشته بود ، تار را به داخل آب انداخت و ما بی سر و صدا رفتیم پایین دست. پس از مدتی ، لورا قایق را متوقف كرد ، آن را چرخاند و ما در بالادست ، به محل اصلی خود بازگشتیم. اما هیچ لقمه ای وجود نداشت.

سرانجام ، در شنای پنجم ، استانیسلاو قلاب کرد و سریعاً خط را از آب بیرون کشید ، گفت:

- پیک آن را گرفت.

و در حقیقت ، یک دقیقه بعد یک پایک سنگین در پایین قایق دست و پا می زد. حداقل پنج کیلوگرم بود.

- مالک ، ظاهراً ، آنجا نیست ، به این معنی که امروز ما در اینجا کاری نداریم ، - نتیجه گیری کرد لورا. این پایان سفر ماهیگیری بود. - اگر موفق به صید گربه ماهی نشوید - یک پیک بردارید ، این قانون ماست: اگر ماهیگیری که به ما آمد خیلی خوش شانس نباشد ، پس ما قطعاً به او در زمینه صید کمک خواهیم کرد - ، افزود: - فردا ما باید در Cape Cape گودال بزنیم. شوهر سرش را تکون داد.

بیشتر روز بعد ، از قایق چشمک می زدم و در امتداد چمنزار حرکت می کردم. ما فقط با پیک های چمن مواجه شدیم - تقریباً هر کیلوگرم کمتر. تقریباً همه آنها را رها کردم: بگذارید بزرگ شوند و ماهیگیران را با اندازه های مناسب بپسندند.

نمی دانم چرا ، اما وقتی ما برای ماهیگیری آماده می شویم ، ناگهان استانیسلاو از من دعوت كرد كه روی پاروها بنشینم. اگرچه از نگاه حیله گر میزبان ، می توان تصور کرد که به ابتکار او بود که من از یک تماشاگر به یک شرکت کننده در ماهیگیری تبدیل شدم. البته من با کمال میل موافقت کردم.

ما به نقطه ماهیگیری رسیدیم - به یک خلیج کوچک ، که در یک قوس تیز به ساحل می رسید ، قبل از تاریکی هوا رسیدیم. در تمام طول راه باران سبک و نفرت انگیزی همراه بودیم.

- برای گربه ماهی ، هوا همان چیزی است که ما به آن نیاز داریم ، و می توانیم به نوعی تحمل کنیم ، - استانیسلاو قضاوت کرد و دونکا را باز کرد.

او توضیح داد که چگونه باید قایق را هدایت کنم و ما ماهیگیری را شروع کردیم. با جوش دادن پاروها ، من احتمالاً کار اشتباهی انجام می دادم ، اما کودرین هرگز ، حتی یک کلمه ، مرا سرزنش نکرد. فقط گاهی اوقات با حرکات دستی نشان می داد که چگونه و کجا باید قایق را هدایت کنم.

پس از چندین عبور از کنار و از طریق خلیج ، احساس کردم که چگونه قایق متزلزل می شود - این استانیسلاو بود که برش تیز داد. با این حال ، ماهی تشخیص داده نشد: او سه راهی خالی از آب برداشت. ظاهراً ، برای همراه من نوعی سیگنال بود ، زیرا او خواست که قایق را به محل گزش برگرداند. ما آن را رد کردیم: دو ، سه ، چهار بار. فایده ای نداشت. و فقط در بار پنجم ، هنگامی که ماهیگیر به آرامی ، اغلب با تکان خوردن ، تکل را از اعماق بالا برد ، ناگهان با دست خود حرکتی تند انجام داد و بلافاصله خط را آزاد کرد.

قایق کج شد و ماهی های صید شده ما را به سمت بالادست کشاندند. به زودی او متوقف شد. و استاس بلافاصله شلی را برداشت - سیم را دوباره بلند کرد. این کار چندین بار تکرار شد. احتمالاً ماهیگیر لحظه خستگی ماهی را خیلی ظریف احساس می کند ، زیرا خیلی مطمئن ، بدون تاخیر ، او را به سمت قایق می کشد. و وقتی در گرگ و میش می شد شکم سبک ماهی را در آب دید ، استاس طناب را به من داد ، قلاب را در دستانش گرفت - او گربه ماهی را از فک پایین برداشت و آن را به داخل قایق کشاند.

- سومنوک ، - گفت و با بیرون آوردن تی از دهان درنده ، اضافه کرد: - موارد خیلی بزرگتری وجود دارد …

وقتی Somenka وزن کردیم ، معلوم شد که 12.5 کیلوگرم است. احتمالاً ، آن ثروت عصر به طور گسترده ای به من لبخند زد: من نه تنها توانستم در ماهیگیری برای گربه ماهی شرکت کنم ، بلکه می توانم آن را صید کنم. زیرا من هرگز از هیچ یک از ماهیگیران نشنیده ام که شخصی ، در جایی ، این ماهی را در منطقه ما صید کرده است. و من هرگز مجبور نبودم بار دوم ثروتم را امتحان کنم …

توصیه شده: