فهرست مطالب:

ماهی کپور چه نوک می زند - دستور العمل پدربزرگ آفاناسی
ماهی کپور چه نوک می زند - دستور العمل پدربزرگ آفاناسی

تصویری: ماهی کپور چه نوک می زند - دستور العمل پدربزرگ آفاناسی

تصویری: ماهی کپور چه نوک می زند - دستور العمل پدربزرگ آفاناسی
تصویری: آموزش پرورش ماهی کپور 2024, ممکن است
Anonim

قصه های ماهیگیری

چه کسی در میان ماهیگیران داستان های متعددی راجع به اینکه کپور چلیپایی چه دمدمی مزاجی است و چه مقدار ناپایدار است در ترجیحات غذاهای خود نمی داند یا نشنیده است. افسانه هایی در این باره وجود دارد. با این حال ، ماهیگیرانی هستند که برخی از عادت های این ماهی را می دانند و بنابراین ، به عنوان یک قاعده ، همیشه با صید. من در مورد یکی از این موارد به شما می گویم.

چندین سال پیش من تعطیلات بعدی خود را در کارلیا در کنار دریاچه پایین گذراندم. من نمی دانم این نام از کجا آمده است ، اما دریاچه به هیچ وجه با آن مطابقت نداشت. طول آن حدود یک کیلومتر و نیم و عرض کمتر از یک کیلومتر امتداد داشت ، علاوه بر این ، کاملاً کم عمق بود ، در هیچ کجا عمق از دو متر فراتر نمی رفت.

دیواری علفی از لبه آب چندین متر در داخل کشور کشیده شده بود. در آن ، تا آب صاف ، اینجا و آنجا گاتها گذاشته شده بود ، و در دو مکان - پل ها. پایین آن بسیار چسبناک است. به راستی پادشاهی برای برادران کاراسین. و در واقع ، صلیبی ها در دریاچه پیدا شدند ، و طبق شایعات ، بسیار مناسب و معقول بودند. اما این بدشانسی است: اکنون ، در گرمای تابستان ، آنها هیچ طعمه ای نگرفتند. این را بسیاری از ماهیگیران بیان کرده اند. سرنوشت من هم همین بود. هر چقدر هم پیچیده باشم ، و گزینه های مختلف طعمه ها را امتحان می کردم ، گاهی اوقات با چلیپاهای انگشت کوچک روبرو می شدم ، که طبیعتاً آنها را رها کردم.

این چند روز ادامه داشت. تا اینکه معشوقه خانه (خویشاوند دور من) از پیاده روی بی ماهی من به دریاچه خسته شد و او توصیه کرد:

- برو پیش پدربزرگ افاناسی ، او در این مورد به چیزی فکر می کند و اگر می توانی با او زبان مشترکی پیدا کنی ، او به تو کمک خواهد کرد ، - و به طرز مرموزی لبخند زد ، او تمام کرد: - فقط جادوگر را فراموش نکن ، پدربزرگ یک نوشیدنی بزرگ …

چهره پدربزرگم آتاناسیوس را به خاطر نمی آوردم ، اما می دانستم که او در آن طرف روستا زندگی می کند. ظاهر من به وضوح او را متحیر کرده بود. پس از انتظار ، هنگامی که سگ آرام گرفت و پارس کر از روی من قطع کرد ، با گیجی پرسید:

- تو ، پسر ، واضح است که گم شده ای.

وقتی هدف از بازدید را توضیح دادم ، او صادر کرد:

- شما قطعاً ، معلق در هوا ، در جای اشتباه سرگردان شدید. من هیچ راز صلیبی ندارم.

من مجبور شدم به "سلاح مخفی" متوسل شوم. پدربزرگ فقط پس از شلیک دوم ودکا ، خوردن خیار ترشی ، به شما توصیه کرد:

- کرم ها را حفار کن ، فردا صبح زود به پل عابر پیاده کنار سنگ بزرگ بیا. آیا می دانید کجاست؟

سرمو تکون دادم

حتی قبل از طلوع آفتاب ، با میله ماهیگیری در مسیر پیاده روی نزدیک یک سنگ بزرگ مستقر شدم و با ناراحتی به شناور بی حرکت نگاه کردم. تنها یک ساعت و نیم بعد پدربزرگ آفاناسی ظاهر شد. او پس از سلام و احوالپرسی ، میله ماهیگیری ساده خود را باز کرد ، کرم را بر روی قلاب قرار داد و دسته را به معنای واقعی کلمه به فاصله نیم متر از من انداخت. در کمتر از یک دقیقه ، یک لقمه به دنبال آن وارد شد و یک کپور چلیپایی به اندازه یک نخل اولین طعمه ماهیگیر شد. او بلافاصله دوم ، سپس سوم را گرفت.

احتمالاً پدربزرگ افاناسی با دیدن حیرت آشکار من ، پرسید:

- کرم ها را از کجا حفر کردی؟

- در کود دامی در خوک مزرعه.

- نه برادر ، حالا در گرما این کرم ها برای کپور چلیپایی مناسب نیستند. ما باید زیر برگهای افتاده بدنبال کرم بگردیم. در این زمان ، چلیپایی فقط آنها را می برد. من چند قطعه به شما می دهم ، و سپس شما می توانید خودتان را اداره کنید. با این کلمات ، پارچه ای نمناک را که کنار او خوابیده بود ، باز کرد و چند کرم به من داد.

پنهان نمی شوم ، با دستان لرزانی ، یک کرم اهدایی را روی قلاب کاشتم ، آن را با هیجان قابل فهم انداختم. و خوب پیش رفت در روزهای بعد هم همینطور بود. پندهای پدربزرگ آتاناسیوس غیرقابل خطاست. من نمی دانم این فراوانی کپور چلیپایی چه مدت به طول انجامید ، اما تعطیلات پایان یافت و با آن ماهیگیری در دریاچه پایین پایان یافت.

توصیه شده: